فو

لغت نامه دهخدا

فو. ( اِ ) در یونانی فو . گونه ای سنبل الطیب کبیر، و سنبل کوهی و سنبل جبلی نیز گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). دارویی است به فارسی سنبله گویند. ( منتهی الارب ). و در وی عطری هست و قوت او به قوت سنبل مشابهت دارد. و بیرون نبات او سیاه باشد و میانه او سپید بود. ( ترجمه صیدنه ). نباتی است همچون کرفس بزرگ و بیخ آن فو است و آن را زوله گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و گل آن به نرگس میماند و ساق آن یک گز میشود و بول و حیض را براند. ( برهان ). سنبل الطیب. علف گربه. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گونه ای سنبل الطیب که از سنبل الطیب معمولی کمتر ارزش طبی دارد و بان سنبل الطیب کبیر و سنبل کوهی و سنبل جبلی نیز گویند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)
و (۹۵۹۴ بار)

پیشنهاد کاربران

در زبان فرانسوی به معنی :ماه زده ، دیوانه
اعضای تو خالی بدن در طب چینی

بپرس