لغت نامه دهخدا
فه. [ ف َه ْ / ف ِه ْ ] ( اِ ) چوب پهنی که کشتی بانان بدان کشتی رانند. || آهنی بیل مانند که در میان آن چوبی و در دو طرف آن ریسمانی بندند و یکنفر سر چوب را و دو نفر دیگر سرریسمان را به دست گیرند و زمین شیارکرده را بدان هموار سازند. مجرفه. پل کش. فهد. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
درمانده در سخن . فهیه
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پاروی قایقرانی
فه کلمه ای که در آن فت و فهد وجود دارد و همان معنی را میدهد