فناپذیر

/fanApazir/

برابر پارسی: نیست شو، مردنی، نیست شونده

معنی انگلیسی:
destructible, mortal

لغت نامه دهخدا

فناپذیر. [ ف َ پ َ] ( نف مرکب ) آنکه فانی شود. فانی. مقابل فناناپذیر.( فرهنگ فارسی معین ). فناشونده و فانی. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فانی شود فانی مقابل فناناپذیر باقی .

فرهنگ معین

(فَ. پَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) آن که فانی شود، فانی .

فرهنگ عمید

فناپذیرنده، فانی، ناپایدار.

مترادف ها

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

perishable (صفت)
زود گذر، فانی، فناپذیر، نابود شدنی، هلاک شدنی، کالای فاسد شونده

فارسی به عربی

انسان

پیشنهاد کاربران

معنی فناپذیری میشه ابدی نبودن
مخالف ( فناناپذیر ) است
رفتنی
نیستپذیر ، نابودپذیر
شاید مرگیده هم همان ماناک را بدهد
دوستان نگر دهند درباره مرگیده
قدرتمند، کسی که داشته خود متکی نباشد

بپرس