فناپذیر
/fanApazir/
برابر پارسی: نیست شو، مردنی، نیست شونده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده
زود گذر، فانی، فناپذیر، نابود شدنی، هلاک شدنی، کالای فاسد شونده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
معنی فناپذیری میشه ابدی نبودن
مخالف ( فناناپذیر ) است
رفتنی
نیستپذیر ، نابودپذیر
شاید مرگیده هم همان ماناک را بدهد
دوستان نگر دهند درباره مرگیده
شاید مرگیده هم همان ماناک را بدهد
دوستان نگر دهند درباره مرگیده
قدرتمند، کسی که داشته خود متکی نباشد