لغت نامه دهخدا
فنادق. [ ف َ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ فندق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فندق شود.
فرهنگ فارسی
۱ - درختی است از تیره پیاله داران و از دسته فندق ها که در مناطق گرم و معتدل نیمکره شمالی می روید . برگهایش دارای بریدگی های مضاعف است و پهنک برگها در سطح خلفی دارای پرز می باشد . گلهای نر این گیاه از گلهای ماده جدا هستند ولی هر دو بر روی یک پایه قرار دارند . بنا بر این فندق جزو گیاهان یک لپه است . گلهای نر در بهار تشکیل سنبله های درازی می دهند و گلهای ماده تشکیل اعضائ پیاله مانند قرمزی را می دهند که پس از باروری میوه فندق در داخل این پیاله ها تشکیل می شود . تکثیر این گیاه اکثر بوسیله قلمه یا خوابانیدن صورت می گیرد مغز دانه فندق به مصرف خوراک انسان می رسد و از آن روغنی هم می گیرند که در عطرسازی به کار می رود جلوز بندق شجره الجلوز جوز فنطس قوقن فندق آغاجی . یا فندق صحرایی . گونه وحشی درخت فندق را گویند که در جنگلها می روید فندق وحشی . یا فندق وحشی . فندق صحرایی . یا فندق هندی . گیاهی است از تیره بقولات که در غالب نواحی گرم آمریکا و افریقا و آسیا ( از جمله جنوب ایران ) می روید . شاخه هایش دارای خارهایی است برنگ زرد و در قاعده برگهایش نیز یک زوج خار کوچک دیده می شود . برگهایش مرکب و به بزرگی ۳٠ سانتیمتر است . گلهایش زرد رنگ و میوه اش نیام و دارای یک تا دو دانه است . قسمت مورد استفاده این گیاه دانه های آنست که مورد استفاده طبی دارد . بعلاوه از دانه های آن میتوانند مقادیری روغن گیاهی استخراج کنند طعم دانه های این گیاه تلخ است ولی در طب به عنوان ضد کرم و ضد تب نوبه و تقویت از آن استفاده می کنند . گیاه مذبور در بلوچستان بمقدار زیاد میروید فندق هندی قارچ رته ریتهه اطیوط اطموط اطماط ریته تخم ابلیس . ۲ - لب معشوق ۳ - سر انگشت محبوب . یا فندق سنجاب رنگ . زمین ارض . یا فندق سیم . ستاره کوکب.