فناخسرو

/fanAxosrow/

لغت نامه دهخدا

فناخسرو. [ ف َن ْ نا / ف َ خ ُ رَ ] ( اِخ ) کنیت او ابوشجاع است. ( یادداشت مؤلف ). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان ، آثار الباقیه بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدوله دیلمی است ، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفته صاحب روضةالصفا در سال 337 هَ. ق. و به روایت حمداﷲ مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دوره عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز ) :
گرفتم فناخسروی نقش اول
ز خسرو شدن جز فنائی نیابی.
خاقانی.
پلاس افگن آخور مرکبانش
فناخسرو تخت گریان نماید.
خاقانی.
رجوع به عضدالدوله شود.

فرهنگ فارسی

لقب دو تن از شاهان آل بویه ( دیالمه ) : ۱ - عضدالدوله ( بزرگ ). [ ابا شجاع بفارس عضدالد وله فنا خسرو شهنشاها .] ( متنبی همائی. عثمان مختاری ۵۵۱ ) ( در شعر متنبی مشدد آمده ) . ۲ - عضدالدوله ( کوچک ) معاصر عثمان مختاری شاعر : [ گویی خرد و نفس و نجوم و فلک و طبع شاهنشه بی مثل فناخسرو غازیست .] ( عثمان مختاری .۵۵۱ )
کنیت او ابوشجاع است

فرهنگ عمید

= پناخسرو

پیشنهاد کاربران

بپرس