فلیک

لغت نامه دهخدا

فلیک. [ ف َ ] ( اِ ) تیر دوشاخ بود. ( یادداشت مؤلف ): فلنگ. بیلک :
فلیکش بیشه بر شیران قفس کرد
کمندش دشت بر گوران خباگاه.
دقیقی.
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
فلیک پیش و به زه کرده نیم چرخ نهنگ.
فرخی.

فرهنگ فارسی

تیز دو شاخ بود فلنگ

گویش مازنی

/felik/ آب دهان

پیشنهاد کاربران

Flick:سینما
Exp:action - adventure flick
فلیک[اصطلاح بدمینتون]فلیک ضربه ای است که از آن در زدن سرویس و به هنگام بازی کردن ضربات دفاعی استفاده می شود. حرکتی ناگهانی در مچ دست و در امتداد حرکت ساعد به انجام خواهد رسید، که یک سرویس کوتاه را به یک
...
[مشاهده متن کامل]
سرویس بلند تبدیل می کند. از این رو، این امر به فریب دادن حریف کمک می نماید. این ضربه برای پاسخ دادن به یک ضربه ی دراپ شات از سوی حریف نیز مورد استفاده قرار می گیرد. در این جا، امکان دارد که بازی کن تظاهر به زدن یک ضربه ی دراپ شات نماید، ولی به جای آن با یک ضربه ی فلیک اقدام به زدن یک لاب نماید.

قفل کردن

بپرس