ویلیام داستان نویس معاصر آمریکایی ( و. شهر نیو آلبانی م.- ف. ۱۹۶۲ م. در کودکی وی خانواده اش به شهر دیگری در ایالت میس سی پی بنام آکسفورد مهاجرت کرد و در همین شهر بود که فاکنر قسمت اعظم زندگیش را در عزلت بنوشتن آثارش گذراند . در اوان جوانی بشاعری پرداخت و در سال ۱۹۲۴ مجموعه ای از اشعارش را منتشر ساخت . در جنگ جهانی اول به نیروی هوایی کانادا پیوست و پس از جنگ بداستان نویسی مشغول شد . در سال ۱۹۲۵ با شروود اندرسون آشنا شد و در سال ۱۹۲۶ بتوصیه وی اولین داستانش بنام [ پاداش سرباز ] منتشر گردید . سپس [ پشه ها ] ( ۱۹۲۷ ) [ سارتیس ] [ هیاهو و خشم ] ( ۱۹۲۹ ) [ همچنانکه میمیرم ] [ محراب ] ( ۱۹۳۱ ) .[ بت در صحرا ] سالماگوندی (۱۹۳۲ ) [ این زمین ] ( ۱۹۳۲ ) [ دوشیره زلفیا گانت ( ۱۹۳۲ ) روشنایی در ماه اوت ( ۱۹۳۲ ) یک شاخه سبز ( ۱۹۳۳ ) دکتر مارتینو و داستانهای دیگر ( ۱۹۳۴ ) پایلن ( ۱۹۳۵ ) [ ابشالوم ابشالوم . ] تسخیر یاپذیر( ۱۹۳۸ ) خرماهای وحشی ( ۱۹۳۹ ) کلبه ( ۱۹۴٠ ) موسی فرود رو . و داستانهای دیگر مجموعه داستانها ( ۱۹۵٠ ) [ یک افسانه] ( ۱۹۵۴ ) [ جنگل بزرگ ] [ شهر ] ( ۱۹۵۷ ) . در سال ۱۹۴۹ جایزه ادبی نوبل باو اهداشد . وی در سخنرانی معروفش که در استکهلم ایراد کرد از جمله گفت : [ نویسندگان جوان امروز مسائل مربوط به قلب بشر را در تش با خود فراموش کرده اند ] در مدتی بیش از سی سال فاکنر کوشید که پوسته قیدی و نامردی را که تمدن ماشینی گرد زندگی بشر فراهم آورده بشکند زیرا که تنها بدین وسیله است که شناخت [ مسائل قلب بشر ] امکان پذیر می گردد . در نویسندگی شیوه و اسلوبی خاص دارد و برای تشریح موثر نظراتش تداوم زمانی را غالبا نادیده میگیرد و گاهی در روایت داستانهایش نثر پرتکلف دوره های گذشته ادب زبان انگلیسی را پابپای گفتار عامیانه سیاه پوستان آمریکایی بکار میگیرد. با وجود آنکه آثارش صورت ویتی دارند مشخصات اصلی سرزمین خیالی را که در گوشه ای از ایالت میسی سی پی خلق کرده و مردمی را که در آن ماوا داده میتوان در هر سرزمینی و هر زمانی باز شناخت .
