فلک زده

/falakzade/

مترادف فلک زده: ادبار، بدبخت، بیچاره، تهیدست، مفلوک

معنی انگلیسی:
hapless, miserable, star-crossed, wretched, unfortunate, afflicated, wretch

لغت نامه دهخدا

فلک زده. [ ف َ ل َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مفلس و تهی دست. ( آنندراج ). سخت بدبخت. بداختر. ( یادداشت مؤلف ) :
بر زمین هر کجا فلک زده ای است
بینوایی به دست فقر اسیر...
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ستمدیده بدبخت ۲ - مفلس تهیدست .
بی طالع، بدبخت، فقیر، مسکینفلک زدگی:بدبختی وتهیدستی

فرهنگ معین

( ~ . زَ دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) ۱ - بدبخت . ۲ - فقیر، تهیدست .

فرهنگ عمید

بی طالع، بدبخت، فقیر.

دانشنامه عمومی

«فلک زده» ( به انگلیسی: Unraveling ) اولین تک آهنگ آلبوم خاطره روزگار سرد اثر گروه هوی متال سونداست می باشد. این ترانه در ۲۲ فوریه، ۲۰۱۰ وارد ایستگاه های رادیویی راک آمریکا شد. همچنین در ۵ مارس، در آی تونز هم انتشار یافت. موزیک ویدئوی این ترانه نخست در بیستم آوریل ۲۰۱۰ از طریق شبکه های MTV و MTV2 پخش شد.
• لجون ویترسپون: آواز
• جان کانولی: ریتم گیتار
• کلینت لووری: لید گیتار
• وینس هورنزبی: گیتار بیس
• مورگان روس: درامز
• ترانه های آلترنتیو متال
• ترانه های سروده شده توسط کلینت لووری
• ترانه های سونداست
• تک آهنگ های ۲۰۱۰ ( میلادی )
• ترانه های ۲۰۱۰ ( میلادی )
• تک آهنگ های آسیلوم رکوردز
• Duration without hAudio microformat
مقاله های دارای واژگان به زبان انگلیسی
عکس فلک زده
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

خوارزار. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) خوار و زار. نزار. بدبخت. ( یادداشت بخط مؤلف ) . ضَرِع. ضَروع. ( منتهی الارب ) .
گمشده بخت ؛ بدبخت. بی بخت :
ایاگمشده بخت و بیچارگان
همه زار و غمخوار و آوارگان.
فردوسی.
ز گرگین سخن رفت با شهریار
از آن گمشده بخت بدروزگار.
فردوسی.
که ای گمشده بخت از آزادگان
که گم باد گودرز گشوادگان.
فردوسی.
سست بخت . [ س ُ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت و بی طالع. ( ناظم الاطباء ) . مدبر و بدبخت . ( آنندراج ) : غمت بر سست بختان کرده لازم سست کوشی را. ظهوری .
بدروزگار. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت. ( ناظم الاطباء ) ( از ولف ) . بدطالع. ( آنندراج ) . تیره روز. سیه روز. بدروز. مقابل به روزگار :
چو خشنود گردد ز ما شهریار
نباشیم ناکام و بدروزگار.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

ز گرگین سخن رفت با شهریار
از آن گمشده بخت و بدروزگار.
فردوسی.
چنین گفت با کشته اسفندیار
که ای مرد نادان بدروزگار.
فردوسی.
نه تنها منت گفتم ای شهریار
که برگشته بختی و بدروزگار .
سعدی ( بوستان ) .
|| ظالم و جفاکار. ( آنندراج ) . شریر. ( ناظم الاطباء ) . پادشاه یا فرمانروایی که باستمکاری روزگار را به بدی دارد :
خبر شد به ضحاک بدروزگار
از آن بیشه و گاو و آن مرغزار.
فردوسی.
نماند ستمکار بدروزگار
بماند بر او لعنت پایدار.
سعدی ( بوستان ) .

شوم بخت. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت. تیره بخت. سیاه بخت. شوربخت. ( یادداشت مؤلف ) :
سپهبد چه پرسد از آن شوم بخت
که نه کام بادش نه تاج و نه تخت.
فردوسی.
تیره روز. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) تیره بخت و تیره کوکب و تیره سرانجام، کنایه از مدبر و بدبخت. ( آنندراج ) . تیره روزگار. بدبخت. ( ناظم الاطباء ) :
یکی جفت تخته، یکی جفت تخت
یکی تیره روز و یکی نیک بخت.
...
[مشاهده متن کامل]

اسدی ( گرشاسب نامه ) .
ز آفت روزگار بر خطرم
هر چه روز است تیره روزترم.
خاقانی.
اگر بینوائی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره روز.
سعدی ( بوستان ) .
نخواهی که گردی چنین تیره روز
بدیوانگی خرمن خود مسوز.
سعدی ( بوستان ) .
تیره روزان خوب می دانند صائب قدر هم
شام زلف آخر به فریاد غریبان میرسد.
صائب ( از آنندراج ) .
مهر را تیره روز خواند مه
تا ترا ذوق گشت مهتاب است.
ظهوری ( ایضاً ) .

- کوربخت ؛ بی دولت. بی طالع :
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کور بخت و خجل.
سعدی.
دژم بخت
ستاره سوخته. [ س ِ رَ / رِ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مُدْبَر و بداختر. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
نسوخته ست بهیچ آتشی دو بار سپند
ستاره سوختگان ایمنند از دوزخ.
صائب ( از آنندراج ) .
نظیری نظیراو نتواند گردید. اختری ستاره سوخته ٔ او باشد. ( دره ٔنادره چ شهیدی ص 74 ) . || ( اصطلاح علم هیأت ) سوختن ستاره آن بود که با آفتاب سهم آید و بشعاع آفتاب روشنایی ستاره از میان رود. ( از التفهیم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بخت برگشته
واژه ی از ریشه عربی �نحس� که در بالا از آن چون یکی از برابرهای �فلک زده� یاد شده، بیش تر به آرش �شوم� یا �بداختر� است؛ گرچه آن را نیز می توان با اندک چشم پوشی در این باره بکار برد. از دید من، آمیخته واژه ی �بخت برگشته� به آرش باریکِ �فلک زده� است و هیچ شوندی، چه در این باره یا باره های دیگر نمی بینیم که در برگردانِ واژه های بیگانه به پارسی، همواره از روشِ برگردان واژه به واژه ی واژه های بیگانه به پارسی ( تحت اللفظی ) سود جست؛ چنین روشی بخودی خود، افتادن در دام واژگان و گاه دستور زبان بیگانه است و در بسیاری باره ها به برگردانی نارسا و زیانبار می انجامد.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس