فلسفه ی فلسفه
مطالعه ی محتوا، موضوع، روش و اهداف فلسفه. فلسفه طبق تعریف، اندیشه درباره ی مسائلی است که آن مسائل علمی یا تجربی یا منطقی و ریاضی نیست. در قرن ۲۰ چندین فلسفه ی موضوعی یا مضاف پدید آمده، رشد کرده و آثار عمده ای به بار آورده است. از جمله فلسفه ی ریاضیات، فلسفه ی زبان، فلسفه ی تاریخ، فلسفه ی هنر، فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی سیاست، فلسفه ی علم، فلسفه ی دین و چندین رشته ی بارور دیگر. در این نوع فلسفه ها درباره ی موضوع آن فلسفه بحث و فحص فلسفی (عقلی -منطفی)، شناخت شناسانه، هستی شناسانه، موضوعی/تخصصی و گاه حتی تاریخی هم صورت می گیرد. این امر محرز است که نمی توان «علم فلسفه» یا «فلسفه ی علمی» داشت؛ زیرا فلسفه نمی تواند چارچوب علمی پیدا کند. به تعبیر دیگر، بنیاد علم بر تجربه (استقرا) است. علم ماده و موضوعش را از جهان خارج و پدیده های آن می گیرد، حال آن که به گفته ی ژان پیاژه «فلسفه بینش است، دانش نیست.» همین است که فلسفه برخلاف علم، خصلت تکاملی و برهم افزا ندارد. فلسفه عمدتأ تأمل و تفکر عقلی، منطقی و متافیزیکی کلنگر است، و علم تأمل و تفکر تجربی یا آزمایشی و پدیدارگرایانه ی جزءنگر. در علم از فرضیه به نظریه و سپس به قانون می رسیم، اما فلسفه اگرچه راه و روش و قاعده دارد، اما به قوانینی مانند علم نمی رسد.
فلسفه ی فلسفه عبارت است از اندیشه به چون و چند خود فلسفه، نه مسائل آن. روش آن عقلی، منطقی، متافیزیکی و نگرش آن فلسفی، و هدفش شناخت حدود و ثغور و توانمندی ها و ناتوانی های فلسفه است. بعضی از فیلسوفان و دانشمندان مکتب فلسفی و فلسفه ی علمیِ مشهور به پوزیتیویسم منطقی (مانند رایشنباخ) کوشیده اند فلسفه را علمی کنند، اما ماهیت و سرمشق ها –پارادایم ها-ی فلسفه طبعا از علمی شدن ابا دارد. اگر فلسفه مانند علم به تجربه و آزمایش تکیه کند حداکثر مانند طبیعیات قدیم خواهد شد که امروزه هیچ گونه اعتباری، جز از نظر تاریخ علم و فلسفه ندارد. در واقع نه علم فلسفه، نه علم فلسفی و نه فلسفه ی علمی امکان تدوین ندارند، مگر فقط فلسفه ی علم، یا علوم مختلف -مانند فلسفه ی ریاضیات و فلسفه ی فیزیک. ماهیت فلسفه ی فلسفه متافیزیکی است و بهره هایی از شناخت شناسی دارد. یا حتی می توان گفت به نوعی شناخت شناسی فلسفه است.
مطالعه ی محتوا، موضوع، روش و اهداف فلسفه. فلسفه طبق تعریف، اندیشه درباره ی مسائلی است که آن مسائل علمی یا تجربی یا منطقی و ریاضی نیست. در قرن ۲۰ چندین فلسفه ی موضوعی یا مضاف پدید آمده، رشد کرده و آثار عمده ای به بار آورده است. از جمله فلسفه ی ریاضیات، فلسفه ی زبان، فلسفه ی تاریخ، فلسفه ی هنر، فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی سیاست، فلسفه ی علم، فلسفه ی دین و چندین رشته ی بارور دیگر. در این نوع فلسفه ها درباره ی موضوع آن فلسفه بحث و فحص فلسفی (عقلی -منطفی)، شناخت شناسانه، هستی شناسانه، موضوعی/تخصصی و گاه حتی تاریخی هم صورت می گیرد. این امر محرز است که نمی توان «علم فلسفه» یا «فلسفه ی علمی» داشت؛ زیرا فلسفه نمی تواند چارچوب علمی پیدا کند. به تعبیر دیگر، بنیاد علم بر تجربه (استقرا) است. علم ماده و موضوعش را از جهان خارج و پدیده های آن می گیرد، حال آن که به گفته ی ژان پیاژه «فلسفه بینش است، دانش نیست.» همین است که فلسفه برخلاف علم، خصلت تکاملی و برهم افزا ندارد. فلسفه عمدتأ تأمل و تفکر عقلی، منطقی و متافیزیکی کلنگر است، و علم تأمل و تفکر تجربی یا آزمایشی و پدیدارگرایانه ی جزءنگر. در علم از فرضیه به نظریه و سپس به قانون می رسیم، اما فلسفه اگرچه راه و روش و قاعده دارد، اما به قوانینی مانند علم نمی رسد.
فلسفه ی فلسفه عبارت است از اندیشه به چون و چند خود فلسفه، نه مسائل آن. روش آن عقلی، منطقی، متافیزیکی و نگرش آن فلسفی، و هدفش شناخت حدود و ثغور و توانمندی ها و ناتوانی های فلسفه است. بعضی از فیلسوفان و دانشمندان مکتب فلسفی و فلسفه ی علمیِ مشهور به پوزیتیویسم منطقی (مانند رایشنباخ) کوشیده اند فلسفه را علمی کنند، اما ماهیت و سرمشق ها –پارادایم ها-ی فلسفه طبعا از علمی شدن ابا دارد. اگر فلسفه مانند علم به تجربه و آزمایش تکیه کند حداکثر مانند طبیعیات قدیم خواهد شد که امروزه هیچ گونه اعتباری، جز از نظر تاریخ علم و فلسفه ندارد. در واقع نه علم فلسفه، نه علم فلسفی و نه فلسفه ی علمی امکان تدوین ندارند، مگر فقط فلسفه ی علم، یا علوم مختلف -مانند فلسفه ی ریاضیات و فلسفه ی فیزیک. ماهیت فلسفه ی فلسفه متافیزیکی است و بهره هایی از شناخت شناسی دارد. یا حتی می توان گفت به نوعی شناخت شناسی فلسفه است.
wikijoo: فلسفه_ی_فلسفه