فلسفه یا تئوری مارکسیستی, آثار فلسفی هستند که تحت تاثیر رویکرد ماتریالیسم مارکس قرار دارند یا توسط مارکسیست ها نوشته شده اند. فلسفه مارکسیستی عمدتا به دو شاخه تقسیم میشود:مارکسیسم غربی که از منابع مختلفی الهام گرفته شده است و فلسفه رسمی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1930 که بخصوص خوانش سفت و سختی از ماتریالیسم دیالکتیک را اجرا میکرد. فلسفه مارکسیستی یک زیرشاخه فلسفی قابل تعریف نیست, زیرا روی زمینه های متنوعی اثر گذاشته است از جمله:زیبایی شناسی, اخلاق, هستی شناسی, معرفت شناسی, فلسفه اجتماعی, فلسفه سیاسی, فلسفه علم و فلسفه تاریخ.
... [مشاهده متن کامل]
فیلسوف اتین بالیبار در سال 1996 نوشت:"هیچ فلسفه مارکسیستی وجود نداشته و وجود نخواهد داشت; اما از سوی دیگر, هیچ کسی به اندازه مارکس برای فلسفه مهم نیست. " پس حتی وجود فلسفه مارکسیستی قابل بحث است. توجه بالیبار به گفته مارکس در تز هایی درباره فویرباخ است:"فیلسوف ها فقط دنیا را به شکل های مختلف تفسیر کرده اند, مهم این است که دنیا را تغییر دهیم. "
بسیاری از تفکرات پیچیده و مهم پس از نگارشات مارکس و انگلس پدید آمدند; که اکثر و یا حتی شاید همه آن ها به طور مخفیانه و آشکارا تحت تاثیر مارکسیسم قرار گرفته اند. صرفا دیدن تمام فلسفه به عنوان سفسطه ممکن است بتواند مارکسیسم را به تجربه گرایی و اقتصادگرایی ساده انگار محکوم کند, آن را در عمل ناتوان نشان دهد و به شکل تئوری ساده ای ارائه دهد.
با این وجود, حمله مخالفت آمیز مارکس به ایدئالیسم هگل و هر فلسفه ای ( که این فلسفه ها جدای از فلسفه های سیاسی او هستند ) , حتی برای خواننده های امروزی هم قوی بنظر میرسد.
تئوری های مارکس و مارکسیستی تاثیر گذار بر قرن 20 از جمله مکتب فرانکفورت, نوشته های سیاسی آنتونیو گرامشی, نئو مارکسیسم فردریک جیمسون باید محکومیت مارکس از فلسفه را در نظر بگیرند, اما بسیاری از متفکرین برای رفع مشکلات تئوریکالی خود از مارکسیسم ارتدوکس یاری می جویند.
این مشکلات میتوانند عبارت باشند از:دترمینیسم اقتصادی ساده انگار, یک تئوری غیر قابل دفاع مانند آگاهی کاذب, یا یک مدل ساده از قدرت دولت بجای هژمونی. پس فلسفه مارکسیستی باید به پیشرفت تئوریکالی فلسفه سیاسی بعد از مارکس توجه کند, ولی همچنین باید از سقوط به تئوریتیسیسم و ایدئالیسم اجتناب کند.
اتین بالیبار بر این عقیده است که اگر قرار است کسی را فیلسوف مارکسیست بنامیم, آن شخص بدون شک لوئی آلتوسر است:


... [مشاهده متن کامل]
فیلسوف اتین بالیبار در سال 1996 نوشت:"هیچ فلسفه مارکسیستی وجود نداشته و وجود نخواهد داشت; اما از سوی دیگر, هیچ کسی به اندازه مارکس برای فلسفه مهم نیست. " پس حتی وجود فلسفه مارکسیستی قابل بحث است. توجه بالیبار به گفته مارکس در تز هایی درباره فویرباخ است:"فیلسوف ها فقط دنیا را به شکل های مختلف تفسیر کرده اند, مهم این است که دنیا را تغییر دهیم. "
بسیاری از تفکرات پیچیده و مهم پس از نگارشات مارکس و انگلس پدید آمدند; که اکثر و یا حتی شاید همه آن ها به طور مخفیانه و آشکارا تحت تاثیر مارکسیسم قرار گرفته اند. صرفا دیدن تمام فلسفه به عنوان سفسطه ممکن است بتواند مارکسیسم را به تجربه گرایی و اقتصادگرایی ساده انگار محکوم کند, آن را در عمل ناتوان نشان دهد و به شکل تئوری ساده ای ارائه دهد.
با این وجود, حمله مخالفت آمیز مارکس به ایدئالیسم هگل و هر فلسفه ای ( که این فلسفه ها جدای از فلسفه های سیاسی او هستند ) , حتی برای خواننده های امروزی هم قوی بنظر میرسد.
تئوری های مارکس و مارکسیستی تاثیر گذار بر قرن 20 از جمله مکتب فرانکفورت, نوشته های سیاسی آنتونیو گرامشی, نئو مارکسیسم فردریک جیمسون باید محکومیت مارکس از فلسفه را در نظر بگیرند, اما بسیاری از متفکرین برای رفع مشکلات تئوریکالی خود از مارکسیسم ارتدوکس یاری می جویند.
این مشکلات میتوانند عبارت باشند از:دترمینیسم اقتصادی ساده انگار, یک تئوری غیر قابل دفاع مانند آگاهی کاذب, یا یک مدل ساده از قدرت دولت بجای هژمونی. پس فلسفه مارکسیستی باید به پیشرفت تئوریکالی فلسفه سیاسی بعد از مارکس توجه کند, ولی همچنین باید از سقوط به تئوریتیسیسم و ایدئالیسم اجتناب کند.
اتین بالیبار بر این عقیده است که اگر قرار است کسی را فیلسوف مارکسیست بنامیم, آن شخص بدون شک لوئی آلتوسر است:

