فلسفه علم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فلسفه علم یا فلسفه علوم شاخه ای است از فلسفه که به مطالعه تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی، شیوه ها، ابزارها، و طبیعت نتایج به دست آمده در علوم گوناگون همت می گمارد. فلسفه علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر فلسفه بسیار تازه و جوان است.
فلسفه علم یا فلسفه علوم شاخه ای است از فلسفه که به مطالعه تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی، شیوه ها، ابزارها، و طبیعت نتایج به دست آمده در علوم گوناگون همت می گمارد. فلسفه علم، از لحاظ علم مورد بررسی خود به زیرشاخه های متعددی تقسیم می گردد که از جمله می توان فلسفه فیزیک، فلسفه شیمی، فلسفه ریاضیات، فلسفه زیست شناسی، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه مکانیک کوانتومی، و فلسفه نسبیت را ذکر نمود.
ظهور فلسفه علم
فلسفه علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر فلسفه بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهار نظرهای ارسطو، فرانسیس بیکن در قرن شانزدهم، و تعداد اندک شماری از متفکران قرن نوزدهم مانند جان استوارت میل، هیوئل، و هرشل را استثنا کنیم، بحث های جدی، متمرکز و مفصل اولین بار در قرن بیستم و توسط پوزیتیویست های منطقی گسترش داده شد. بعدها بحث ها در موافقت و مخالفت با بیکن و استقراگرایان، و نیز با پوزیتیویست های حلقه وین منجر به پیدایش مکاتب بسیار مهم دیگری در فلسفه علم گردید. ابطال گرایی، واقع گرایی (رئالیسم علمی)، و نسبی گرایی از آن جمله هستند.
مباحث اساسی در فلسفه علم
...

دانشنامه عمومی

فلسفهٔ علم، گرایشی از فلسفه است که به بررسی پیش فرضهای علم و چیستی گزاره های علمی و تغییر در مفاهیم و مسائل ( مانند روش شناسی، ارزش گزاره ها و کارایی آن ها و گونه های پیکره بندی و… ) علوم گوناگون می پردازد. در واقع فلسفهٔ علم، دانش «مطالعه علوم» است. فلسفهٔ علم، از لحاظ علمِ مورد بررسی، به زیر گرایش های گوناگونی از جمله: فلسفه ریاضیات، فلسفه فیزیک، فلسفه علوم کامپیوتر، [ ۱] فلسفهٔ زیست شناسی، مکانیک کوانتومی، نسبیت و… تقسیم می گردد. فلسفهٔ علم ارتباط تنگاتنگی با دیگر مباحث فلسفهٔ تحلیلی مانند فلسفهٔ ذهن، فلسفهٔ زبان، فلسفهٔ منطق، فلسفهٔ مهندسی و… دارد.
به صورت خلاصه، فلسفه علم پیامدهای فکری - فلسفی علوم را از جنبه های گوناگون تاریخی، منطقی و روش شناسی تحلیل و بررسی می کند. تحولاتی که پس از قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی با ظهور دانشمندانی نظیر گالیله، نیوتن و کپلر آغاز گردید و با ماکسول، فارادی، پلانک، هایزنبرگ و اینشتین ادامه پیدا کرد و فهم انسان از جهان را به صورت بنیادین تغییر داد و زیر و رو کرد. این تحول بزرگ گرچه در حیطهٔ علم رخ داد، اما تبعات فکری و فلسفی بسیاری نیز به همراه داشت. پای تحولات علمی در زیست شناسی و شیمی، در فیزیک و کیهان شناسی و حتی در ژنتیک و علوم کامپیوتر و… به حیطه فلسفه هم باز شد و پرسش های جدید فلسفی ایجاد کرد که تا پیش از آن وجود نداشتند. [ ۲]
پس از جنگ جهانی دوم، فلسفه علم به صورت یک رشته تحصیلی مستقل درآمد و فیلسوفان علم به ویژه پیروان بازسازی منطقی کوشیدند تا با استفاده از ابزار منطقی ریاضی به کاوش و تحلیل دقیق مفاهیم علمی و مسائل فلسفی ناشی از آنها بپردازند. شاید الگو اسوهٔ همه آنها کارل همپل بود که با ذهنی دقیق و منطقی و با نثری روان، شیوا و بدون ابهام کوشید تا دستگاهی فکری و فلسفی از علم ارائه دهد که سادگی و نمادین بودن آن دو جنبه مهم محصول وی بود. [ ۳]
فلسفهٔ علم نسبت به بسیاری از شاخه های دیگر، فلسفه بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهارِ نظرهایِ ارسطو، فرانسیس بیکن در قرنِ شانزدهم، و تعدادِ اندک شماری از متفکرانِ قرنِ نوزدهم مانندِ جان استوارت میل، ویلیام هیول، و جان هرشل را استثناء کنیم، بحث هایِ جدی، متمرکز و مفصل در این عرصه را نخستین بار پوزیتیویست هایِ منطقی در قرنِ بیستم گسترش دادند. بعدها بحث ها در موافقت و مخالفت با فرانسیس بیکن و استقراگرایان و نیز با پوزیتیویست هایِ حلقهٔ وین منجر به پیدایشِ مکاتبِ بسیار مهمِ دیگری در فلسفهٔ علم گردید. ابطال گرایی، واقع گرایی ( رئالیسمِ علمی ) ، و نسبی گرایی از آن جمله هستند.
عکس فلسفه علمعکس فلسفه علم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

فلسفۀ علم (philosophy of science)
شاخه ای از فلسفه که در آن علم به طور کلی از دو منظر معرفت شناسانه و مابعد طبیعی مورد ارزیابی قرار می گیرد. معرفت شناسی علم یا همان روش شناسی، به ارزیابی روش علوم می پردازد. در این بخش از فلسفۀ علم مسائلی از این قبیل مطرح می شوند: این که تا چه اندازه روشی خاصّ می تواند نظریۀ علمی را به واقعیت علم خارج نزدیک کند، یا این که با به کارگیری آن روش تا چه حد می توان نسبت به نتایج به دست آمده یقین داشت و غیره. در رویکرد مابعد الطبیعی به علم، محتوای نتایج علمی اِثبات شده، مورد بررسی قرار می گیرد. مسائلی که در این بخش مورد مطالعه قرار می گیرند از این قبیل اند: مسئلۀ علیت، پذیرش یا عدم پذیرش قوانین علمی دربارۀ امور غیر قابل دیدنی مانند الکترون، چیستی قوانین علمی و غیره. در حوزۀ روش شناسی علوم یکی از مهم ترین مسایل مسئلۀ روش استقرائی است. استقراء روشی در استدلال است که براساس آن ما از دیدن یک سلسله وقایع ثابت دربارۀ اموری جزئی به قانونی کلی برای هر چیزی از آن گونه پی می بریم، مانند این که با دیدن منبسط شدن آهن در مجاورت گرما به این امر پی می بریم که هر فلزی در مجاورت گرما منبسط می شود. از آن جا که نخستین و مهم ترین روش در علوم روش استقراء بوده است فلاسفۀ علم همواره دربارۀ میزان اعتبار این روش بحث کرده اند. نظریۀ ابطال پذیری گزاره های علمی یکی از راه حل های مشهور برای مشکل روش استقرائی است که توسط کارل پوپر ارائه شده است. بر این اساس نظریۀ علمی به دست آمده از راه استقراء تنها زمانی معتبر است که بتوان آن را با مثال نقضی، ابطال کرد (← ابطال پذیری). مسئلۀ استقراء البته زیرمجموعۀ مسئلۀ دیگری است که آن، اعتبار نظریه های علمی به طور کلی است. در واقع پرسش این است که از کجا می توان دریافت که نظریه ای علمی کلاً معتبر است. به عبارت دیگر از کجا می توان فهمید که یک نظریۀ علمی مطابق با واقعیت عالم خارج است. پرسش از محدودۀ اعتبار علم ما را به دو جهت گیری در این زمینه نزدیک می کند که براساس یکی از آن ها، یعنی واقعیت گرایی، علم اعتبار قطعی دارد و می توان یک نظریه را حتی برای امور نادیدنی مانند الکترون نیز معتبر دانست ولی براساس جهت گیری دیگر، یعنی ابزارگرایی، نظریۀ علمی تنها می تواند همچون ابزار مفیدی به کار پژوهش در امور نادیدنی بیاید و دربارۀ آن ها دارای هیچ اعتبار قطعی نیست. اما پرسش بعدی یعنی بررسی میزان اعتبار علم دربارۀ امور دیدنی نیز مورد اختلاف است و عینیت گرایان معتقدند نظریۀ علمی معتبر ما را به واقعیت عالم خارج می رساند و قطعیت دارد، ولی نسبی گرایان معتقدند هر نظریۀ علمی تنها راهی برای توصیف جهان در کنار دیگر راه هاست و قطعیت ندارد. از نسبی گرایان مشهور می توان از تامس کوهن و پل فایرابند نام برد. پیداست کشفیات علمی جدید روز به روز مسائل جدیدتری در برابر مابعدالطبیعۀ علم قرار خواهد داد.

پیشنهاد کاربران

یک کشف فلسفی - علمی :
تئوری های زمان و مکان مطلق رازی و نیوتن از یکطرف و زمانمکان نسبی رازی و انشتاین از طرف دیگر، هرکدام به تنهائی یک چهارم و هردو بر رویهم نیمی از حقیقت فیزیکی را بیان داشته اند و نیمه مفقوده یا گمشده عبارت است از بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی و آنهم نه به معنای عدم وجود زمان و مکان بلکه نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت ها یا کیفیت های معکوس.
...
[مشاهده متن کامل]

کاربرد این کشف در عمل:
مجموعه وسیع فعلی و آتی گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی و موازی، تنها دارای محتوای قابل نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض نمی باشند بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم هستند با محیط های مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر که از جنس مکان مطلق و بیمکانی مطلق آفریده شده ( و میشوند ) و فضای هندسی درون آنها پیوسته و تجزیه ناپذیرند، اما از قابلیت یا استعداد الاستیستی یا کشسانی برخوردارند. ابعاد چهارم آنها زمان مطلق و بیزمانی مطلق می باشند که به زبان فنی میتوان آنرا نوسانگر دوقطبی لحظه جاودانه حال نامید به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در محتوای هرکدام از جهان های موازی که دو نقش یا وظیفه اصلی و عمده را عهده دارد می باشد؛ یکی رقم زدن طول عمر کلیه موجودات و پدیده ها و امورات و دیگری سوق دادن محتوای کیهان ها یا جهان ها لحظه به لحظه، بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر بسوی آینده و وقوع مهبانگ بعدی و پس از آن وقوع مهبانگ های بعدی و بعدی بر روی یک مسیر دایره ای شکل از طریق گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن با هدف بازگشت به همان حالت آفرینش سرمدی، مبدئی یا اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین .
در عوض محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی بر رویهم با ماهیت های معکوس و کمیت های مساوی در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی آفریده شده اند که هرکدام کوچکترین سیاه چاله می باشند در ابعاد کوانت های پلانکی. این نوسانگر های بنیادی برای انجام عمل نوسان به هیچ نوع انرژی از بیرون هیچگونه نیازی ندارند بلکه ماهیت های معکوس آنها ریشه حرکت نوسانی آنها می باشد و هیچگاه به حالت تعادل و سکون و بی حرکتی نمیرسند. به زبان روز مره میتوان این دو نوع ذرات را عاشق و معشوق های خدائی - بنیادی نام نهاد.
کاربردی دیگر :
خدای کلمه ای دینی، الاهیاتی، کلامی، فلسفی و عرفانی فقط لازمان و لامکان است، اما خدای حقیقی و واقعی یا خدای علمی یا خدا از دیدگاه علمی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار، که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما، چهره، جلوه یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کل کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست، به یک سهم مساوی هم زمانی و مکانیست و هم بیزمان و بیمکان و هردو هم مطلق و هم نسبی.
نتیجه این کشف فلسفی - علمی در عمل:
این گیتی، کیهان یا جهان دارای 16 بُعد مکانی، بیمکانی، زمانی و بیزمانی بر رویهم و تنیده درهم می باشد که 8 تا از آنها مطلق اند و 8 تا نسبی.
هیچ منجم و کیهان شناس برجسته ی امروزی ( و برنده جایزه نوبل ) نمی تواند با یقین و اطمینان صددرصد به ما بگوید که فرم یا شکل ظرف نگهدارنده محتوای هرکدام کیهان ها یا جهان های موازی و بیشمار آیا کروی اند یا مکعب مربعی و یا منشور شش ضلعی و هشت سطحی مانند حفره ها یا خانک ها روی شانه های مومی در کندوی زنبور های عسل؟. از دیدگاه فردی خود من، حالت سوم بسیار محتمل تر است تا دو حالت اول.
یک کاربرد جنبی از این کشف شهودی ( یا غیر تجربی ) به زبان روزمره : آسمان نسبی انشتاین در دل آسمان مطلق نیوتون از قابلیت یا استعداد انبساط و انقباض برخوردار است و نه مستقل یا در خارج از چارچوب آن.
مسیر حرکت لحظه ی جاودانه حال دایره ای شکل می باشد و حرکت آن همیشه پس از یک دور کامل از نو آغاز میگردد و منجر به وقوع مه بانگ های بعدی میگردد و لذا پدیده ی دینی - آخر زمانی هرگز اتفاق نمیفتد و دادگاه عدل الهی یا الاهی هیچگاه برپا نمیگردد.
سرودن یکی دو بیت شعر کودکانه متاثر از این شهود:
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند و پیچ و خم زلف و عشق تو ای یار ای پروردگار! یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بی کران و بی نهایت تو ای آفریدگار/؟.
بخوبی دانم که تو نیافریده ای مارا بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا لیعبدون/ بلکه تا کنی مارا راست و درست و حسابی وانهم نه به سان ماریا مادر ایسا یا مریم عذرا و باک راه/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گردانی و بهره مند نمائی از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش مارا/. . .