فلسفه بابل را می توان در خرد اولیه بین النهرین ردیابی کرد، که مظهر فلسفه های خاصی از زندگی، به ویژه اخلاق بود. این فلسفه در دین بین النهرین ( که بیشتر حول شناسایی خدایان و الهه ها با بدن های بهشتی می چرخید ) و در انواع ادبیات بابلی منعکس شده است.
با ظهور تعداد فزاینده ای از مطالعات مربوط به ادبیات تمدن های باستانی خاور نزدیک، این تصور که زمانی رایج بود که یونانی ها و رومی ها تنها مردم باستانی بودند که ادبیاتشان ارزش مطالعه جدی را داشت، غیرقابل دفاع شده است. نه تنها دیده شده است که ادبیات مصر پیشرفت فکری را در مقایسه با تمدن های بعدی از بسیاری جهات در خور توجه است، بلکه شواهدی نیز نشان می دهد که ادبیات معاصر بین النهرین حاوی «معادن و گنج خانه های دست نخورده» است. تحقیقات اخیر نشان داده است که سطح بالایی از تفکر در ادبیات بین النهرین باستان یافت می شود. جورج سی. کامرون فهرست های سومری اولیه از گروه های مرتبط مانند ماهی، پرندگان، حیوانات، گیاهان، عناوین شغلی و نام های شخصی را به عنوان «نخستین پایش های علمی» توصیف می کند. این فهرست ها در خدمت حفظ و گسترش دانش نوشتن بودند، «اما صرف نظر از هدف اصلی شان، همین مجموعه ها - از پرندگان، ماهی ها و غیره - مشاهدات دقیق را پیش فرض می گیرند و مستلزم توانایی سازمان دهی و تجزیه و تحلیل مطالب در دست هستند. [ ۱] [ ۲]
استدلال و عقلانیت بابلی ها فراتر از مشاهدات تجربی در تاریخ اولیه توسعه یافت. "کتاب راهنمای تشخیصی" پزشکی اساگیل کین آپلی، که قدمت آن به قرن یازدهم قبل از میلاد برمی گردد، بر اساس مجموعه ای منطقی از بدیهیات و فرضیات، از جمله این دیدگاه مدرن بود که از طریق معاینه و بازرسی علائم بیمار، امکان تشخیص بیماری و شانس بهبودی بیمار وجود دارد.
در طول قرون 8 و 7 قبل از میلاد، اخترشناسان بابلی شروع به مطالعه فلسفه در مورد ماهیت ایده آل جهان اولیه کردند و شروع به استفاده از منطق درونی در سیستم های سیاره ای پیشگویانه خود کردند که سهم مهمی در فلسفه علم بود.
این احتمال وجود دارد که فلسفه بابلی بر یونانی، به ویژه فلسفه هلنیستی تأثیر داشته باشد. متن بابلی «گفت و گوی بدبینی» حاوی شباهت هایی به سوفیسم، آموزه تقابل های هراکلیتوس، دیالوگ های افلاطون و روش تحقیق دیالکتیکی سقراط است.
چهار مفهوم برجسته در فلسفه بابلی وجود دارد که به بسیاری از مکاتب و جنبش های فلسفی مختلف در نقاط مختلف جهان منتقل شده است:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبا ظهور تعداد فزاینده ای از مطالعات مربوط به ادبیات تمدن های باستانی خاور نزدیک، این تصور که زمانی رایج بود که یونانی ها و رومی ها تنها مردم باستانی بودند که ادبیاتشان ارزش مطالعه جدی را داشت، غیرقابل دفاع شده است. نه تنها دیده شده است که ادبیات مصر پیشرفت فکری را در مقایسه با تمدن های بعدی از بسیاری جهات در خور توجه است، بلکه شواهدی نیز نشان می دهد که ادبیات معاصر بین النهرین حاوی «معادن و گنج خانه های دست نخورده» است. تحقیقات اخیر نشان داده است که سطح بالایی از تفکر در ادبیات بین النهرین باستان یافت می شود. جورج سی. کامرون فهرست های سومری اولیه از گروه های مرتبط مانند ماهی، پرندگان، حیوانات، گیاهان، عناوین شغلی و نام های شخصی را به عنوان «نخستین پایش های علمی» توصیف می کند. این فهرست ها در خدمت حفظ و گسترش دانش نوشتن بودند، «اما صرف نظر از هدف اصلی شان، همین مجموعه ها - از پرندگان، ماهی ها و غیره - مشاهدات دقیق را پیش فرض می گیرند و مستلزم توانایی سازمان دهی و تجزیه و تحلیل مطالب در دست هستند. [ ۱] [ ۲]
استدلال و عقلانیت بابلی ها فراتر از مشاهدات تجربی در تاریخ اولیه توسعه یافت. "کتاب راهنمای تشخیصی" پزشکی اساگیل کین آپلی، که قدمت آن به قرن یازدهم قبل از میلاد برمی گردد، بر اساس مجموعه ای منطقی از بدیهیات و فرضیات، از جمله این دیدگاه مدرن بود که از طریق معاینه و بازرسی علائم بیمار، امکان تشخیص بیماری و شانس بهبودی بیمار وجود دارد.
در طول قرون 8 و 7 قبل از میلاد، اخترشناسان بابلی شروع به مطالعه فلسفه در مورد ماهیت ایده آل جهان اولیه کردند و شروع به استفاده از منطق درونی در سیستم های سیاره ای پیشگویانه خود کردند که سهم مهمی در فلسفه علم بود.
این احتمال وجود دارد که فلسفه بابلی بر یونانی، به ویژه فلسفه هلنیستی تأثیر داشته باشد. متن بابلی «گفت و گوی بدبینی» حاوی شباهت هایی به سوفیسم، آموزه تقابل های هراکلیتوس، دیالوگ های افلاطون و روش تحقیق دیالکتیکی سقراط است.
چهار مفهوم برجسته در فلسفه بابلی وجود دارد که به بسیاری از مکاتب و جنبش های فلسفی مختلف در نقاط مختلف جهان منتقل شده است:
wiki: فلسفه بابل