[ویکی فقه] لفظ اشراق به معنی تابش نور است، اما در اصطلاح فلاسفه اشراق به معنی کشف و شهود یا ظهور انوار عقلی و فیضان آنها بر نفس آدمی است.
مراد از فلسفه اشراق فلسفه ای است که شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی (۵۴۹م) آن را بنیان نهاده است. از نظر شیخ اشراق فیلسوف و اقعی کسی است که علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی و منطق صوری بتواند با تهذیب نفس و تصفیه باطن مراتب کمالات معنوی را طی کرده و استعداد مظهریت انوار الهی را پیدا نماید. خود او در کتاب هایش تاکید می کند فلسفه اش برای کسانی است که علاوه بر حکمت بحثی و استدلالی دنبال شهود حقایق عالم بالا نیز هستند و شرط فهم فلسفه خود را تابش بارقه الهی بر قلب خواننده می داند و تاکید می نماید کسانی که فقط طالب بحث فلسفی صرف هستند و دنبال تاله و کشف الهی نمی باشند بهتر است سراغ فلسفه مشاء بروند. به اعتقاد شیخ اشراق کار اشراقیون جز با سوانح نوری سامان نمی یابد.
پایبندی شیخ اشراق به برهان و استدلال
لازم به ذکر است شیخ اشراق نیز همانند همه فلاسفه بحث های فلسفی را به صورت استدلالی مطرح می سازد. خود او در مقدمه کتاب حکمةالاشراق گفته است: من پیش از این کتاب هایی به روش مشائیان نگاشته ام و قواعد آنها را به طور خلاصه گرد آورده ام، اما در عین حال تصریح می کند این کتاب را به صورت دیگری تحریر کرده است. نکته قابل توجه آن است که شیخ اشراق حتی در این کتاب به عنصر برهان و استدلال پایبند است. او تاکید می کند مطالب این کتاب گرچه از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده است، اما به هنگام اثبات آنها از روش جستجوی دلیل و برهان استفاده کرده ام. روشن است این مطلب حاکی از این نکته است که او نیز قبول دارد کار فلسفی زمانی شکل می گیرد که برهان اقامه گردد و بدون اقامه آن و ارائه دلیل بر اساس قوانین منطقی هر سخنی که باشد فلسفه محسوب نمی شود. نهایت آنکه از نظر شیخ اشراق فلسفه ای که در تمام مراحل تنها تکیه بر عقل داشته باشد از عهده حل تمام مسائل فلسفه و نیز شناخت حقیقت عالم بر نیامده و به معنی واقعی حکمت نخواهد بود.
سر سلسله اشراقیان
یکی از نکاتی که پس از شیخ اشراق بر سر زبان ها افتاد این است که سر سلسله اشراقیان افلاطون بوده است. این سخن در حقیقت از بیانات خود شیخ اشراق است. او بود که برای اولین بار مدعی شد افلاطون امام حکمت اشراق است. اما واقعیت آن است که فلسفه شیخ اشراق هم در روش و هم در محتوا تفاوت قابل توجهی با فلسفه افلاطون دارد. شاید بتوان گفت در مساله مثل افلاطونی است که این دو فیلسوف نظرات مشابهی دارند و الا در بسیاری از موارد شیخ اشراق نظراتی مخالف نظر افلاطون اتخاذ کرده است. شهید مرتضی مطهری معتقد است این مساله که افلاطون مانند شیخ اشراق طرفدار سیر و سلوک معنوی بوده، مجاهدت و ریاضت و مشاهده قلبی را از لوازم مهم حکمت و فلسفه می دانسته است بسیار محل تردید است. از نظر ایشان به هیچ وجه معلوم نیست که افلاطون در زمان خودش و یا حتی در زمان های نزدیک به زمان خودش به عنوان یک فرد اشراقی طرفدار اشراق درونی شناخته می شده است و حتی معلوم نیست که لغت مشائی منحصرا درباره ارسطو و پیروانش اطلاق می شده است. آنچه مسلم است این است که شیخ اشراق متاثر از عرفا و متصوفین جهان اسلام روش خاص فلسفی خود را انتخاب کرده و البته ابتکارات خود را به شیوه ای قابل قبول بر آنها افزوده و فلسفه نوی ارائه کرده است.
فرق مکتب اشراق و مکتب مشاء
...
مراد از فلسفه اشراق فلسفه ای است که شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی (۵۴۹م) آن را بنیان نهاده است. از نظر شیخ اشراق فیلسوف و اقعی کسی است که علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی و منطق صوری بتواند با تهذیب نفس و تصفیه باطن مراتب کمالات معنوی را طی کرده و استعداد مظهریت انوار الهی را پیدا نماید. خود او در کتاب هایش تاکید می کند فلسفه اش برای کسانی است که علاوه بر حکمت بحثی و استدلالی دنبال شهود حقایق عالم بالا نیز هستند و شرط فهم فلسفه خود را تابش بارقه الهی بر قلب خواننده می داند و تاکید می نماید کسانی که فقط طالب بحث فلسفی صرف هستند و دنبال تاله و کشف الهی نمی باشند بهتر است سراغ فلسفه مشاء بروند. به اعتقاد شیخ اشراق کار اشراقیون جز با سوانح نوری سامان نمی یابد.
پایبندی شیخ اشراق به برهان و استدلال
لازم به ذکر است شیخ اشراق نیز همانند همه فلاسفه بحث های فلسفی را به صورت استدلالی مطرح می سازد. خود او در مقدمه کتاب حکمةالاشراق گفته است: من پیش از این کتاب هایی به روش مشائیان نگاشته ام و قواعد آنها را به طور خلاصه گرد آورده ام، اما در عین حال تصریح می کند این کتاب را به صورت دیگری تحریر کرده است. نکته قابل توجه آن است که شیخ اشراق حتی در این کتاب به عنصر برهان و استدلال پایبند است. او تاکید می کند مطالب این کتاب گرچه از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده است، اما به هنگام اثبات آنها از روش جستجوی دلیل و برهان استفاده کرده ام. روشن است این مطلب حاکی از این نکته است که او نیز قبول دارد کار فلسفی زمانی شکل می گیرد که برهان اقامه گردد و بدون اقامه آن و ارائه دلیل بر اساس قوانین منطقی هر سخنی که باشد فلسفه محسوب نمی شود. نهایت آنکه از نظر شیخ اشراق فلسفه ای که در تمام مراحل تنها تکیه بر عقل داشته باشد از عهده حل تمام مسائل فلسفه و نیز شناخت حقیقت عالم بر نیامده و به معنی واقعی حکمت نخواهد بود.
سر سلسله اشراقیان
یکی از نکاتی که پس از شیخ اشراق بر سر زبان ها افتاد این است که سر سلسله اشراقیان افلاطون بوده است. این سخن در حقیقت از بیانات خود شیخ اشراق است. او بود که برای اولین بار مدعی شد افلاطون امام حکمت اشراق است. اما واقعیت آن است که فلسفه شیخ اشراق هم در روش و هم در محتوا تفاوت قابل توجهی با فلسفه افلاطون دارد. شاید بتوان گفت در مساله مثل افلاطونی است که این دو فیلسوف نظرات مشابهی دارند و الا در بسیاری از موارد شیخ اشراق نظراتی مخالف نظر افلاطون اتخاذ کرده است. شهید مرتضی مطهری معتقد است این مساله که افلاطون مانند شیخ اشراق طرفدار سیر و سلوک معنوی بوده، مجاهدت و ریاضت و مشاهده قلبی را از لوازم مهم حکمت و فلسفه می دانسته است بسیار محل تردید است. از نظر ایشان به هیچ وجه معلوم نیست که افلاطون در زمان خودش و یا حتی در زمان های نزدیک به زمان خودش به عنوان یک فرد اشراقی طرفدار اشراق درونی شناخته می شده است و حتی معلوم نیست که لغت مشائی منحصرا درباره ارسطو و پیروانش اطلاق می شده است. آنچه مسلم است این است که شیخ اشراق متاثر از عرفا و متصوفین جهان اسلام روش خاص فلسفی خود را انتخاب کرده و البته ابتکارات خود را به شیوه ای قابل قبول بر آنها افزوده و فلسفه نوی ارائه کرده است.
فرق مکتب اشراق و مکتب مشاء
...
wikifeqh: مشرب_اشراق