فلرزنگ. [ ف َ ل َ زَ ] ( اِ ) به معنی فلرز است که خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها برداشته به جای دیگر برند. ( برهان ). فلرز. دستار.دستمال. لارزه. بدرزه. ( یادداشت مؤلف ) : آن زن از دکان فرودآمد چو باد پس فلرزنگش به دست اندر نهاد.
رودکی.
رجوع به فلرز شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند : آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد....
فرهنگ معین
(فَ لَ زَ ) (اِ. ) دستار یا پارچه ای که در آن خوراکی یا زر و سیم را می پیچیدند.
فرهنگ عمید
خوردنی و غذایی که از مجلس عروسی یا مهمانی با خود می برند: آن زن از دکان برون آمد چو باد / پس فلرزنگش به دست اندر نهاد (رودکی: ۵۳۲ ).