فلرز

لغت نامه دهخدا

فلرز. [ ف َ ل َ ] ( اِ ) ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن ، و اندر کوهستان آن را بدرزه ، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. ( یادداشت مؤلف از نسخه خطی لغت فرس اسدی ). فلرزنگ. ( فرهنگ فارسی معین ). به معنی زله باشد،و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. ( برهان ) :
شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید
کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید.
رودکی.
رجوع به فلرزنگ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند : آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد....

فرهنگ عمید

= فلرزنگ: شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید / کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید (رودکی: ۵۳۲ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس