فلخودن

لغت نامه دهخدا

فلخودن. [ ف َ دَ ] ( مص ) پنبه دانه از پنبه بیرون کردن. ( برهان ). فلخیدن. فلخمیدن. رجوع به این کلمات شود.

فرهنگ معین

(فَ دَ ) (مص م . ) = فلخیدن : پنبه دانه را از پنبه جدا کردن .

فرهنگ عمید

پنبه دانه را از پنبه جدا کردن، حلاجی کردن.

پیشنهاد کاربران

فخمیدن نیز گویند
گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی
من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری.
حکاک.
جوان بودم وپنبه فخمیدمی
چو فخمیدمی دانه برچیدمی.
طیان.

بپرس