همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد
بر سر کیوان فکند بن پی ایوان.
خسروانی.
|| ( اِمص ) پنبه دانه بیرون کردن از پنبه. ( برهان ). رجوع به فلخیدن شود. || ( اِ ) غلق در. ( صحاح الفرس ). در این معنی مصحف فَلْج است. رجوع به فَلْج ( اِ ) شود.فلخ. [ ف َ ] ( ع مص ) شکستن سر کسی را. || پیدا و آشکار کردن. ( منتهی الارب ). واضح کردن و بیان کردن امری را. ( اقرب الموارد ).