فلجان

لغت نامه دهخدا

فلجان. [ ف َ ] ( ع اِ )سواقی الزرع. ( تاج العروس ). درختی است : نبیة؛ شاخ درخت فلجان. ( از منتهی الارب ). || پوست گورخر. ( یادداشت مؤلف از ابن الندیم ). و الروم یکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره ، و فی الطومار المصری و فی الفلجان ، و هو جلود الحمیر الوحشیة. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

سواقی الزرع . درختی است نبیه : شاخ درخت فلجان . یا پوست گورخر .

پیشنهاد کاربران

بپرس