فلانه. [ ف ُ ن َ / ن ِ ] ( از ع ، ضمیر مبهم ) کنایه از نامهای مردم. ( منتهی الارب ). زنی غیرمعلوم. مؤنث فلان. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نه گویند کاین خانه بد مر فلان را
به میراث ماند از فلان با فلانه.
ناصرخسرو.
دختر و مادَرْت از این ستانه برون شدرفت بد و نیک ، شد فلان و فلانه.
ناصرخسرو.
ای فلانه که تو را رنجانیده است ؟ ( تاریخ قم ). رجوع به فلان شود.