فِلانْدْری، هنر (Flemish art)
چهره سوارکار «دوک لرما» اثر پیتر پل روبنس
نقاشی و مجسمه سازی فلاندر (این سرزمین اکنون میان بلژیک، هلند و فرانسه تقسیم شده است). شیوۀ خاص فلاندری در آغاز قرن ۱۵م پدید آمد، و بر تذهیب نسخ خطی، و هنر دربار بورگونی مبتنی بود. مشاهدۀ تیزبینانه، جزئیات موشکافانه، استفاده از رنگ های درخشان و اسلوب عالیِ رنگ وروغن، از ابداعات این هنر است. هنر فلاندری علاوه بر تک چهره سازی، بیشتر جنبه دینی داشت، و بر منظره پردازی و اجرای نماهای شهری و درون خانه ای نیز متمرکز بود.
قرن ۱۵م. در طول قرن ۱۴م، نقاشان فلاندر هنوز به شیوۀ مینیاتوری فرانسوی کار می کردند. در قرن ۱۵م، هوبرت وان آیک و یان وان آیک مکتب ممتازی از هنر ملی را پروراندند، و بروژ به نخستین مرکز هنر فلاندری تبدیل شد. مکاتب دیگری نیز از تورنه، گِنت، و لووَن سربرآوردند. ازجمله برجسته ترین هنرمندان دورۀ آغازین عبارت اند از رابرت کامپین، روخیر وان در وِیدن، دیریک بوئوتس، پتروس کریستوس، هوخو وان در خوس، هانس مِملینگ و خرارد داوید. درون مایۀ بیشتر آثار این دوره دینی اند. گرچه شماری تک چهره سازی نیز در میان آن ها وجود دارد. واقع گرایی موشکافانه، اشتیاق به بازنمایی اشیای نفیس و پارچه های فاخر، و نمادگرایی پرتفصیل دینی، از مشخصات این دوره است.
قرن ۱۶م. در این دوره هنر ایتالیا در هنر فلاندری قویاً تأثیر گذاشت، و مرکز آفرینش هنری به آنتورپ انتقال یافت. یان گوسارت مشهور به مابوز از شخصیت های مهم این دوره بود که به روح هنر فلاندری، با اشاعۀ تأثیرات داوینچی و میکلانژ، حال وهوایی ایتالیایی بخشید. لیکن در همان زمان عده ای از نقاشان فلاندر، نفوذ ایتالیایی را نادیده گرفتند، یا با آن به مقابله پرداختند؛ همچون هیرونیموس بوس که از نقاشان استثنایی این جنبش بود (که باید در شمار نقاشان مکتب فلاندری طبقه بندی شود، گرچه اسلوب نقاشی اش هلندی است)؛ تصاویر توهّم زا و سمبولیسم غریب آثار بوس فوق العاده بدیع اند. یوآخیم پاتینیر نیز برای نخستین بار منظره را صرفاً از برای نفس منظره به تصویر کشید؛ در آثارِ او منظره پس زمینۀ مضامین دیگر نیست که از هرگونه محتوای احساسی و نمایشی عاری باشد. پیتر بروگل مهتر، از شخصیت های معتبر در هنر آن دوره، تصاویر واقع گرایانه ای از زندگی فلاندری را بر تابلو آورده است.
قرن ۱۷. پیتر پل روبنس، سرشناس ترین نمایندۀ هنر فلاندری و از بزرگ ترین نقاشان مکاتب اروپایی است که در تمامی زمینه ها مهارت داشت؛ ازجمله تک چهره سازی، منظره پردازی، و اجرای مضامین دینی، اساطیری، و تمثیلی. شاید به جرأت بتوان گفت که مکتب هنری فلاندر، حدود یک قرن، بازتابی از اصول و برداشت های روبنس بوده است. آنتونی وان دایکِ جوان، دو سال در کارگاه روبنس کار کرد.
قرن های ۱۸ و ۱۹. هنر فلاندری پس از قرن ۱۷ به سرعت افول کرد، و در قرن ۱۸ فقط دو نقاش با نام های کورنِلیس هویسمانس (۱۶۴۸ـ۱۷۲۷) و یان وان بلومِن مشهور به اوریزونته، درخور ذکرند.
قرن ۲۰. هنر مدرن بلژیک در مرحلۀ کمال یافته اش از عقل مداری فاصله گرفت، و به اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم گرایید. جیمز سیدنی اِنسور جماعت های پرازدحام را با ماسک های کابوس زده نقاشی می کرد؛ طنز تلخ حاکم بر آثارش، بازگشتی است به هنر بوس. از سوی دیگر دو نقاش سوررئالیست، با نام های پل دِلووُ و رنه ماگریت، عوالم رؤیایی را با وصفی واقع گرایانه و سَرد، تصویر می کردند که آثار مکتب فلاندری را به یاد می آورد.
چهره سوارکار «دوک لرما» اثر پیتر پل روبنس
نقاشی و مجسمه سازی فلاندر (این سرزمین اکنون میان بلژیک، هلند و فرانسه تقسیم شده است). شیوۀ خاص فلاندری در آغاز قرن ۱۵م پدید آمد، و بر تذهیب نسخ خطی، و هنر دربار بورگونی مبتنی بود. مشاهدۀ تیزبینانه، جزئیات موشکافانه، استفاده از رنگ های درخشان و اسلوب عالیِ رنگ وروغن، از ابداعات این هنر است. هنر فلاندری علاوه بر تک چهره سازی، بیشتر جنبه دینی داشت، و بر منظره پردازی و اجرای نماهای شهری و درون خانه ای نیز متمرکز بود.
قرن ۱۵م. در طول قرن ۱۴م، نقاشان فلاندر هنوز به شیوۀ مینیاتوری فرانسوی کار می کردند. در قرن ۱۵م، هوبرت وان آیک و یان وان آیک مکتب ممتازی از هنر ملی را پروراندند، و بروژ به نخستین مرکز هنر فلاندری تبدیل شد. مکاتب دیگری نیز از تورنه، گِنت، و لووَن سربرآوردند. ازجمله برجسته ترین هنرمندان دورۀ آغازین عبارت اند از رابرت کامپین، روخیر وان در وِیدن، دیریک بوئوتس، پتروس کریستوس، هوخو وان در خوس، هانس مِملینگ و خرارد داوید. درون مایۀ بیشتر آثار این دوره دینی اند. گرچه شماری تک چهره سازی نیز در میان آن ها وجود دارد. واقع گرایی موشکافانه، اشتیاق به بازنمایی اشیای نفیس و پارچه های فاخر، و نمادگرایی پرتفصیل دینی، از مشخصات این دوره است.
قرن ۱۶م. در این دوره هنر ایتالیا در هنر فلاندری قویاً تأثیر گذاشت، و مرکز آفرینش هنری به آنتورپ انتقال یافت. یان گوسارت مشهور به مابوز از شخصیت های مهم این دوره بود که به روح هنر فلاندری، با اشاعۀ تأثیرات داوینچی و میکلانژ، حال وهوایی ایتالیایی بخشید. لیکن در همان زمان عده ای از نقاشان فلاندر، نفوذ ایتالیایی را نادیده گرفتند، یا با آن به مقابله پرداختند؛ همچون هیرونیموس بوس که از نقاشان استثنایی این جنبش بود (که باید در شمار نقاشان مکتب فلاندری طبقه بندی شود، گرچه اسلوب نقاشی اش هلندی است)؛ تصاویر توهّم زا و سمبولیسم غریب آثار بوس فوق العاده بدیع اند. یوآخیم پاتینیر نیز برای نخستین بار منظره را صرفاً از برای نفس منظره به تصویر کشید؛ در آثارِ او منظره پس زمینۀ مضامین دیگر نیست که از هرگونه محتوای احساسی و نمایشی عاری باشد. پیتر بروگل مهتر، از شخصیت های معتبر در هنر آن دوره، تصاویر واقع گرایانه ای از زندگی فلاندری را بر تابلو آورده است.
قرن ۱۷. پیتر پل روبنس، سرشناس ترین نمایندۀ هنر فلاندری و از بزرگ ترین نقاشان مکاتب اروپایی است که در تمامی زمینه ها مهارت داشت؛ ازجمله تک چهره سازی، منظره پردازی، و اجرای مضامین دینی، اساطیری، و تمثیلی. شاید به جرأت بتوان گفت که مکتب هنری فلاندر، حدود یک قرن، بازتابی از اصول و برداشت های روبنس بوده است. آنتونی وان دایکِ جوان، دو سال در کارگاه روبنس کار کرد.
قرن های ۱۸ و ۱۹. هنر فلاندری پس از قرن ۱۷ به سرعت افول کرد، و در قرن ۱۸ فقط دو نقاش با نام های کورنِلیس هویسمانس (۱۶۴۸ـ۱۷۲۷) و یان وان بلومِن مشهور به اوریزونته، درخور ذکرند.
قرن ۲۰. هنر مدرن بلژیک در مرحلۀ کمال یافته اش از عقل مداری فاصله گرفت، و به اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم گرایید. جیمز سیدنی اِنسور جماعت های پرازدحام را با ماسک های کابوس زده نقاشی می کرد؛ طنز تلخ حاکم بر آثارش، بازگشتی است به هنر بوس. از سوی دیگر دو نقاش سوررئالیست، با نام های پل دِلووُ و رنه ماگریت، عوالم رؤیایی را با وصفی واقع گرایانه و سَرد، تصویر می کردند که آثار مکتب فلاندری را به یاد می آورد.
wikijoo: فلاندری،_هنر