فقد
/faqd/
لغت نامه دهخدا
فقد. [ ف َ ] ( اِ ) گیاهی است دوائی که آن را پنج انگشت میگویند و در علت استسقا به کار آید و بعضی گویند تخم پنج انگشت است وعربی است. ( برهان ). بذرالفقد. حب الفقد. حب الفنجنگست. ( یادداشت مؤلف ). حب الفقد. ( فهرست مخزن الادویه ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گم کردن از دست دادن .
گیاهی است دوائی که آن را پنج انگشت می گویند و در علت استسقا به کار آید و بعضی گویند تخم پنج انگشت است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فقدان، نبود.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَقَعَ: واقع شد - به وقوع پیوست - فرا رسید (ترکیب "وقع علی" معنی "لازم شد" می دهد .عبارت "فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی ﭐللَّهِ "یعنی پاداش دادن به او بر خدا لازم شد(البته لزومش از این جهت است که خداوند برای خودش سنت و روشی قرار داده است نه این که کس دیگری به ...
معنی لِزَاماً: لازم - ملازم - قرین و همراه (کلمه لزاما به معنای ملازمه باشد ، چون هر دو ، مصدر باب مفاعله ، یعنی لازم - یلازم است عبارت "قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً " به این معنی است که :بگواگر دع...
معنی عُرْوَةِ: دستاویز(دستگیره و یا به عبارت دیگر دستهای است که با آن چیزی را گرفته و بلند میکنند ، مانند دسته کوزه و دلو و دستگیره ظرفهای مختلف ، البته گیاههای ریشهدار و نیز درختهائی را که برگ آنها نمیریزد عروة مینامند ، و این کلمه در اصل به معنای تعلق میباشد و وق...
ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)
قد (۴۰۶ بار)
معنی لِزَاماً: لازم - ملازم - قرین و همراه (کلمه لزاما به معنای ملازمه باشد ، چون هر دو ، مصدر باب مفاعله ، یعنی لازم - یلازم است عبارت "قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً " به این معنی است که :بگواگر دع...
معنی عُرْوَةِ: دستاویز(دستگیره و یا به عبارت دیگر دستهای است که با آن چیزی را گرفته و بلند میکنند ، مانند دسته کوزه و دلو و دستگیره ظرفهای مختلف ، البته گیاههای ریشهدار و نیز درختهائی را که برگ آنها نمیریزد عروة مینامند ، و این کلمه در اصل به معنای تعلق میباشد و وق...
ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)
قد (۴۰۶ بار)
wikialkb: فَقَد
پیشنهاد کاربران
در علم حقوق به صورت فَقْد به کار می رود و آن به معنای فِقْدان و نبودن چیزی است. مثل فَقْدِ اهلیت، شعور و. . .
فَقَد:
فَ قد
پس گاهی🍻
فَ قد
پس گاهی🍻
هر هر هر، به همین خیال باش
کلمه ( فقد ) - بطوری که گفته اند - به معنای غایب شدن چیزی از حس آدمی است ، بطوری که معلوم نشود در کجا است .
( ترجمه ی تفسیر المیزان )
( ترجمه ی تفسیر المیزان )
گزشتن . تمام شدن
فعل ماضی سوم شخص مفرد مذکر به معنای از دست داد/گم کرد
فقط، تنها
از دست داد
پس گاهی
۱. گم کردن - از دست دادن
۲. فقدان - نبود
۲. فقدان - نبود