فقاع گشودن

لغت نامه دهخدا

فقاع گشودن. [ ف ُ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) فقاع گشادن. لاف زدن. نازیدن. بالیدن :
من فقاع از عشق آن رخ بعد از این خواهم گشودن
چون فقاعم عیب نتوان کرد اگر جوشی برآرم.
اوحدی.
رجوع به فقاع گشادن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باز کردن سر شیشه فقاع ۲ - ( مصدر ) کار کوچکی را انجام دادن : و گر جلاب دادن را نشایم فقاعی را بدست آخر گشایم . ۲ - پراکنده قطرات با فشار باطراف ( همچون پراکندن قطرات فقاع ) ۴ - آروغ زدن(چه نوشیدن فقاع معمولا تولید آروغ می کند ) ۵ - تفاخر کردن لاف زدن : نوروز ز نار و سیب زرین بگشاد ز تو فقاع شیرین ( مشکین ) . ۶ - حکایت کردن حاکی بودن : آب جامد چون دست ممسکان از افاضت خیز بسته هوای بارد از دم سفلگان فقاع گشوده ....

فرهنگ معین

( ~ . گُ دَ ) [ ع - فا. ] ۱ - (مص م . ) باز کردن سر شیشة شراب . ۲ - (مص ل . ) کنایه از: آروغ زدن . ۳ - لاف زدن . ۴ - تمتع بردن .

پیشنهاد کاربران

فقاع گشودن : تفاخر کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 161 ) .

بپرس