فقاع گشادن

لغت نامه دهخدا

فقاع گشادن. [ ف ُ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) آروغ زدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کنایت از لاف زدن و تفاخر کردن. ( آنندراج ) ( برهان ). نازیدن. بالیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
آنجا که من فقاع گشایم ز دست فضل
الا ز درد دل چو یخ افسرده تن نیند.
خاقانی.
صاحب بدر و حنین از تو گشاید فقاع
کآن گهر چون سداب برکشی از بهر کین.
خاقانی.
ولی خانه بر یخ بنا دارد و من
ز چرخ سدابی فقاعی گشایم.
خاقانی.
رفت آنکه فقاع از تو گشاییم دگر بار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست.
سعدی.
رجوع به فقاع گشودن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باز کردن سر شیشه فقاع ۲ - ( مصدر ) کار کوچکی را انجام دادن : و گر جلاب دادن را نشایم فقاعی را بدست آخر گشایم . ۲ - پراکنده قطرات با فشار باطراف ( همچون پراکندن قطرات فقاع ) ۴ - آروغ زدن(چه نوشیدن فقاع معمولا تولید آروغ می کند ) ۵ - تفاخر کردن لاف زدن : نوروز ز نار و سیب زرین بگشاد ز تو فقاع شیرین ( مشکین ) . ۶ - حکایت کردن حاکی بودن : آب جامد چون دست ممسکان از افاضت خیز بسته هوای بارد از دم سفلگان فقاع گشوده ....

پیشنهاد کاربران

بپرس