فق ء. [ ف َق ْءْ ] ( ع اِ ) پوست که با بچه بیرون آید از رحم. ( منتهی الارب ). فاقئاء. ( اقرب الموارد ). || پوست پاره تنک که بر بینی بچه باشد و دور نکردنش در حال موجب هلاکی بچه گردد. ( منتهی الارب ). فاقئاء. ( اقرب الموارد ). || گوسنگ. ( منتهی الارب ). کندگی در سنگ. ( از اقرب الموارد ). || گود زمین درشت که در آن آب گرد آید. || ( مص ) فرونشاندن خشم کسی را. || شکستن. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || برکندن چشم و آبله و مانند آن را. ( منتهی الارب ). شکافتن دمل و مانند آن راتا آنچه در آن است بیرون آید. ( از اقرب الموارد ).