ففسق

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)
فسق (۵۴ بار)

(بر وزن قشر) خروج از حق اهل لغت گفته‏اند: «فَسَقَتِ الرُّطَبَةُ عَنْ قِشْرِها» خرما از غلاف خود خارج شد به تصریح راغب فسق شرعی از همین ریشه است در مصباح و اقرب گفته به قولی آن به معنی خروج شی‏ء از شی‏ء علی وجه الفساد است. پس فسق و فسوق خروج از حق است چنانکه در باره ابلیس فرموده: . یعنی او از جن بود و از دستور خدایش خارج شد و اطاعت نکرد. کافر فاسق است که بالتمام از شرع خارج شده و گناهکار فاسق است که به نسبت گناه از شرع و حق کناررفته است. . از آنچه نام خدا در وقت ذبح آن ذکر نشده نخورید خوردن آن فسق و خروج از شرع است ظاهرا ضمیر «اِنََّهُ» به «اَکْل» راجع است. و یا آن ذبیحه کاری خارج از شرع است. . درحج جماع، خروج از طاعت خدا و مجادله نیست و در روایات فوق به «کذب» و جدال به «لاوَاللَّهِ وَ بَلی وَاللَّهِ» تفسیر شده است. . در جوامع الجامع و المیزان اسم را ذکر معنی کرده است گویند: فلانی نامش با خوبی یا با بدی مشهور است در آیه نهی شده از اینکه نام مؤمنی با فسق و با بدی برده شودمثلا: این فلان کاره است یا فلان کاره بودیعنی: بد ذکری است ذکر مردم با فسق پس از ایمان آوردن آنها. صدر آیه که در نهی از لقب بد و طعنه و عیبجوئی است این مطلب را روشن می‏کند. عدم اعتبار قول فاسق‏ . آیه شریفه قول فاسق را بی اعتبار معرفی می‏کند و مفهوم آن اثبات عمل به خبر ثقه است. و این در صورتی است که فسق فاسق معلوم باشدیعنی: ای اهل ایمان اگر فاسقی خبری پیش شما آورد در باره آن تحقیق کنید مبادا از روی عدم علم قومی راآسیب رسانید و برکرده خویش پشیمان شوید. این کریمه تصدیق و امضاء بناء عقلاست که به خبر شخص موثق اعتبار قائل اند و در صورت اخبار شخص فاسق و بدکار، تحقیق وجستجو می‏کنند. *** شیعه و اهل سنت اتفاق دارند در اینکه آیه فوق در باره ولیدبن عقبة بن ابی معیط نازل شده آنگاه که از طرف رسول خدا«صلی الله علیه و آله» مأمور جمع آوری صدقات بنی مصطلق گردید. ابن کثیر در تفسیرخود از مسند احمد نقل کرده: حارث بن ابی اضرار فرمانروای بنی مصطلق (که پدر جویریه زن رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» بود) گوید: محضر رسول خدا آمدم، اسلام را به من عرضه کرد قبول و اقرار کردم، به زکوة دعوتم کرد پذیرفتم، گفتم ای رسول خدا به نزد قوم خویش برگشته آنها را به اسلام و زکوة دعوت کنم هرکه پذیرفت زکوتش را جمع می‏کنم و در فلان وقت نماینده‏ای می‏فرستید آنچه جمع کرده‏ام محضر شما بیاورد. چون حارث زکوة را جمع آوری کرد در وقت معین نماینده آن حضرت نیامد، حارث گمان کرد غضبی از جانب خدا و رسول شده که نماینده حضرت نیامد. بزرگان قوم را خواند و گفت: رسول خدا به من وعده فرموده بود که کسی را برای بردن زکوة جمع شده، بفرستد. رسول خدا خلف وعده نمی‏کند این نیست مگر به واسطه غضبی، بیایید محضر رسول خدا برویم. از آن طرف رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» ولیدبن عقبه را برای آوردن زکوة فرستادند، او مقداری از راه بنی مصطلق را پیمود ترسید و برگشت (زیرادر جاهلیت با آنها دشمنی داشت) و گفت: یا رسول الله حارث زکوة را نداد و خواست مرا نیز بکشد، آن حضرت در غضب شد و عده‏ای را پیش حارث فرستاد او که با سران قوم عازم مدینه بود در راه با فرستادگان آن حضرت برخورد و گفت: چه مأموریتی دارید؟ گفتند: برای کار تو. گفت: چه کاری؟ گفتند: رسول خدا ولید را پیش تو فرستاده و او خبرداده که زکوة را نداده و قصد کشتن او راداشته‏ای!!! گفت: نه به خدائیکه محمد«صلی اللَّه علیه و آله» را به حق فرستاده من نه او را دیده‏ام و نه پیش من آمده است. چون حارث وارد محضر آن حضرت گردید فرمود: زکوة را ندادی و خواستی فرستاده مرا بکشی؟! «مَنَعْتَ الزَّکوةَ وَ اَرَدْتَ قَتْلَ رَسُولی»؟ گفت: نه به خدائیکه تو را به حق فرستاده نه من او را دیده‏ام و نه پیش من آمده است. و علت آمدن من این است که فرستاده شما نیامد فکرکردم غضبی از جانب خدا ورسول بر ما شده است. پس آیه «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا انْ جاءَکُمْ فاسِقٌ...» نازل گردید.

پیشنهاد کاربران

بپرس