فغفور یزدی. [ ف َ رِ ی َ ] ( اِخ ) به طلاقت لسان و عذوبت بیان و تازه گویی امتیاز داشت. اصلش از یزد است و در مدح ملوک ایران و منقبت ائمه معصومین قصاید رنگین و اشعار متین دارد. دیوانش درجی مشحون از جواهر آبدار است. از غزلیات اوست :
دمی که جلوه برقی شکار مرا
به دام شعله کشد دانه شرار مرا
به وعده گر دهدم عمر خضر طی گردد
در اولین قدم راه انتظار مرا...( از مرآةالخیال چ سنگی ص 77 ).