فعم

لغت نامه دهخدا

فعم. [ ف َ ] ( ع مص ) پر کردن خنور را. ( منتهی الارب ). پر کردن. ( از اقرب الموارد ). || شمیم ناک کردن مشام کسی را. ( منتهی الارب ). پر بوی کردن بینی را. || به غضب آوردن. ( از اقرب الموارد ). || پر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) درخت گل. ( فهرست مخزن الادویه ). درختی است یا گلی. و گویند گل سرخ است. || ( ص ) پر و آگنده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پر کردن خنور را . پر کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس