فعل و انفعال

/fe~lo~enfe~Al/

مترادف فعل و انفعال: تاثیر، تعامل، کنش وواکنش

برابر پارسی: کنش و واکنش، برهمکنش

معنی انگلیسی:
interaction, reaction

لغت نامه دهخدا

فعل و انفعال. [ ف ِ ل ُ اِ ف ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فعل ، کار و کردار چنانکه حرکت نجار در بریدن چوب. و انفعال اثر پذیرفتن چنانکه بریده شدن چوب از بریدن نجار. ( غیاث ). عمل و عکس العمل. کنش و واکنش. || ( اصطلاح شیمی ) تأثیر متقابل دو جسم مرکب یا دو عنصر را بر یکدیگر فعل و انفعال گویند. || در تداول عوام ، تغییر و تبدیل نامشروع و غیرقانونی. || حیف و میل.

فرهنگ فارسی

فعل کار و کردار چنان که حرکت نجار در بریدن چوب .

مترادف ها

action and reaction (اسم)
فعل و انفعال

interaction (اسم)
فعل و انفعال، اثر متقابل

interplay (اسم)
فعل و انفعال، اثر متقابل

فارسی به عربی

تفاعل

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
∆ واژیر، گیرند، همبر، برهمش، آمیزش، درآمیز، بازکنش، آمیزه، وابست، درهمش، آمیغ، داداک، کهکشا، درگیرش، همبری، همگرا، همگرایی، همداد، همپوش، همداد، همکنش، هماکنش، همکنشی، درکنش، اندرکنش، درمکنش، دادوستد، برهمکنش، براهمش، برهمش، برهم نهش، وراکنش، همپار
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس