فظ

لغت نامه دهخدا

فظ. [ ف َظظ ] ( ع ص ) مرد درشت خوی بدخوی سنگدل بدزبان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). درشتخوی. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || ( اِ ) آب شکنبه که در بیابان بی آب ، شکم شتر کفانیده ، سرگین افشارده بخورند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) بیفشاردن آب شکنبه را. ( منتهی الارب ).

فظ. [ ف َ ] ( رمز ) رمز فظاهرٌ. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

رمز فظاهر

فرهنگ معین

(فَ ظّ ) [ ع . ] (ص . ) درشت خو و بدزبان .

پیشنهاد کاربران

فظ در لغت به معنی کسی است که سخنانش تند و خشن است ، و غلیظ - القلب به کسی میگویند که سنگدل می باشد و عملا انعطاف و محبتی نشان نمی دهد بنا بر این ، این دو کلمه گرچه هر دو بمعنی خشونت است اما یکی غالبا در مورد خشونت در سخن و دیگری در مورد خشونت در عمل به کار می رود.
( تفسیر نمونه ج : 3 ص : 142 )

بپرس