فطیر

/fatir/

برابر پارسی: بَرسم

لغت نامه دهخدا

فطیر. [ ف َ ] ( ع اِ ) خلاف خمیر یعنی ناخاسته و هرچه زودی و شتابی کرده شود از وقت ادراک آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خمیر برنیامده. ( برهان ).
- امثال :
بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نباشد به ثمر نخواهد رسید. در تداول امروز نیز بدین معنی به کار رود. هر کاری که پول در آن خرج نکنی به نتیجه نمیرسد.
|| نانی را گویند که خمیر آن را مایه نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. ( برهان ). نان بی خمیرمایه. ( منتهی الارب ). در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی. در تداول اراک و شهرهای مرکزی ایران ، نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زنند و به اندازه های کوچک در تنور پزند فطیر می گویند و خمیر اینگونه نان را مایه ترش نمی زنند. معمولاً روغن و شیره انگور یاخرده قند نیز بخمیر آن می افزایند و این نان را برای زمستان یا نوروز بیشتر تهیه میکنند :
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیر است با تره جویبار...
فردوسی.
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
مخور از خوان او نه پخته نه خام
مخر از دست او خمیر و فطیر.
ناصرخسرو.
نان آن کس پخته باشد نزد آنها کز خرد
نه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر.
سنائی.
خانه پیرزن که طوفان برد
در تنورش فطیر نتوان یافت.
خاقانی.
رجوع به فطیرخواران شود.

فطیر. [ ف َ ] ( اِخ ) عید یهود و نصرانیان. ( یادداشت مؤلف ). از اعیاد یهود. ( اقرب الموارد ) :
گر نبارد فیض باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی.
رجوع به فطیرخواران شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که زود ادراک شود چیزی که زود به دست آید ۳ - آرد سرشته ای که تخمیر نشده باشد مقابل خمیر یا نان فطیر . نانی که خمیر آن درست ور نیامده باشد . یا جشن ( عید ) فطیر . یکی از جشنهای یهودانست . یا بی مایه فطیر است . بدون مایه و سرمایه کار انجام نمی شود .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) خمیری که خوب ور نیامده باشد.

فرهنگ عمید

۱. نانی که خمیر آن ور نیامده باشد.
۲. در یهودیت، فصح.

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> فطیر
خیلی خیلی زیاد، اونقدر که نشود فکرش را کرد

پیشنهاد کاربران

فطیر اگر اربی باشد بر سنگ و وزن فعیل می بوده باشد یعنی بنشن آن ف. ط. ر می بایست باشد و فطر / افطار به بازگشایی ( گشایش / ایجاد / آغاز و . . . ) اشاره دارد پس فطیر که ما از آن بهره میبریم پیوند چندانی با ف. ط. ر ندارد مگر اینکه این چنین باشد و بعدها ف. ط. ر معنا و کاربرد دیگری نیز همزمان با دیگر دیسان خود گرفته باشد
...
[مشاهده متن کامل]

بالا = والا ( که خود از وال یا بال و بالیدن آمده یعنی چیزی که شما را به ارج و والایی میبرد ) برابر uP = آپ / اف فارسی و بعدها upper شده اَبَر در ابرمرد و . . . . و بعدها اَبَر به بَر هیخته و تبدیل شد و برکنار / برنامه و . . . با آن ساخته شد یعنی بسیار کنار زدن و . . . بعد ها از up , uper پریدن و از پریدن فریدن و فر و شکوه ساخته شد که همگی یعنی بالایی و والایی و چون پ به ب تبدیل شده شاید پالییدن و پالایش همان بالایش و به اوج رساندن چیزی باشد ( شاید ) چکوار ( خلاصه ) بگم افر در افراسیاب گونه دیگر آپر است و در ابر اسمان گونه دیگر آنرا میبینیم پس میتوانید برای بالا از گونه لاتین تور آن یعنی pro که همان پر / فر است نیز استفاده کنید.
پایین= پای / پی => واژه بات / پات در باتِن و باتالاق یعنی پایین و فرو افتاده ( در پتیاره نیز واژه پِتی میشود کم و پایین و فرورفته و پتیاره میشود کسی ک با خودش فرو مایگی و پستی را می آورد ) => پِت یعنی کوچک / فرو ؛ همچنین امانویل پِتی در زبان فرانسوی میشود امانوئل کوچک ؛ پس این واژه یک واژه همگانی در دنیاست ؛ برگردیم به فطیر
فطیر به گمان بنده یک دگردیس واجی از پِتیر بوده و در گذر زمان یا برای اینکه با دیگردیس های خود اشتباه معنایی نیابد و اختصاصا برای مورد خاص خود بهر شود به این ریخ و دیس نوشته شد ؛ مثال هایی که نشان میدهد در زبان های ایرانی برای اشاره به هر چیزی گاها شکل نوشتن آنرا دریخت ( عوض ) میکردن
تپیدن = ضربه زدن
تپش = ضربان
تپل = برامده
تپور = نام ایل و قومی در شمال و نام استان مازندران در گذشته که گاها طپورستان نیز نوشته میشد ( نمونه دیگر از دگردیس در ت. پ. ر )
تبر = طبر => ضربه زننده تب ِر ( پسوند ِر در مادر/پدر/برادر/خواهر و . . . در گذشته بوده و امروزه در لاتین er یعنی فاعل نوشته میشود اما در زبان ایرانی به گر یا ور دریخته شد )
تپه = برامده
تف = توف => توفان یا طوفان = ضربه زننده
توپ = برامده
تب = برامدگی/التهاب ناشی از بیماری
و. . .
=> پِتیر یا فطیر امروزی یعنی فروبرنده / خارکننده / بی ارزش کننده
اینکه میگویند بی مایه فطیره یعنی بی مایه ( کسی که دارایی ندارد ) بی ارزش و فرومایه است.
نان فطیر = نان بی ارزش و فرومایه ( بیات اشاره به ماندگی دارد اما فطیر اشاره به کم ارزش بودن ذاتی و درونی )
حال رپت ف. ط. ر را با فطیر و پِتیر خودمان میسنجیم
در فطر و افطار هدف کم خوری و ساده خوری بوده ؛ شاید در گذر زمان این این کم خوری ها و ساده خوری ها برای اشاره به فطر و افطار اشاره شده باشد یعنی اینکه میگویند افطار کردم یعنی ساده خوری مد نگر بوده نه بازگشایی در انجام خوردن ؛ همچنین برای فطرت که از ف. ط. ر آمده میتوان به ذاتی بودن و اشاره به درون نیز پی برد که باز هم به فرو و درون / کم و کوچک و خار و کم ارزشی اشاره دارد یعنی یکی از گونه های هر چیز کوچکی میتواند هم در اندازه و هم در باطن اشاره به کم ارزشی داشته باشد همچون
ریز = کوچک / کم ارزش
بیش = با ارزش / بسیار ( تعداد ) / بالا و افزونی و . . .
=> فطیر = ساده / کم ارزش / فرومایه و. . . .
پس برای

بی مایه فطیر است ، اگر آنکه مایه اضافه میکند و عمل می آورد فاطر خوانده نمیشود ؟ و بر حسب ، شاطر ؟
بختیاری ها به نان فطیر ، تیری می گویند که ف را پ آن را انداخته اند و فردوسی هم این واژه را آورده است ، پس آن عربی نیست و نوشتار و گفتار درستش باید پتیر باشد .
نان بیات ( نانی که شب مانده باشد )
در پارسی " خشکنا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
این واژه اربی است و پارسی آن این است:
چاپات čãpãt ( پارسی دری: چاپاتی )

بپرس