فطیر اگر اربی باشد بر سنگ و وزن فعیل می بوده باشد یعنی بنشن آن ف. ط. ر می بایست باشد و فطر / افطار به بازگشایی ( گشایش / ایجاد / آغاز و . . . ) اشاره دارد پس فطیر که ما از آن بهره میبریم پیوند چندانی با ف. ط. ر ندارد مگر اینکه این چنین باشد و بعدها ف. ط. ر معنا و کاربرد دیگری نیز همزمان با دیگر دیسان خود گرفته باشد
... [مشاهده متن کامل]
بالا = والا ( که خود از وال یا بال و بالیدن آمده یعنی چیزی که شما را به ارج و والایی میبرد ) برابر uP = آپ / اف فارسی و بعدها upper شده اَبَر در ابرمرد و . . . . و بعدها اَبَر به بَر هیخته و تبدیل شد و برکنار / برنامه و . . . با آن ساخته شد یعنی بسیار کنار زدن و . . . بعد ها از up , uper پریدن و از پریدن فریدن و فر و شکوه ساخته شد که همگی یعنی بالایی و والایی و چون پ به ب تبدیل شده شاید پالییدن و پالایش همان بالایش و به اوج رساندن چیزی باشد ( شاید ) چکوار ( خلاصه ) بگم افر در افراسیاب گونه دیگر آپر است و در ابر اسمان گونه دیگر آنرا میبینیم پس میتوانید برای بالا از گونه لاتین تور آن یعنی pro که همان پر / فر است نیز استفاده کنید.
پایین= پای / پی => واژه بات / پات در باتِن و باتالاق یعنی پایین و فرو افتاده ( در پتیاره نیز واژه پِتی میشود کم و پایین و فرورفته و پتیاره میشود کسی ک با خودش فرو مایگی و پستی را می آورد ) => پِت یعنی کوچک / فرو ؛ همچنین امانویل پِتی در زبان فرانسوی میشود امانوئل کوچک ؛ پس این واژه یک واژه همگانی در دنیاست ؛ برگردیم به فطیر
فطیر به گمان بنده یک دگردیس واجی از پِتیر بوده و در گذر زمان یا برای اینکه با دیگردیس های خود اشتباه معنایی نیابد و اختصاصا برای مورد خاص خود بهر شود به این ریخ و دیس نوشته شد ؛ مثال هایی که نشان میدهد در زبان های ایرانی برای اشاره به هر چیزی گاها شکل نوشتن آنرا دریخت ( عوض ) میکردن
تپیدن = ضربه زدن
تپش = ضربان
تپل = برامده
تپور = نام ایل و قومی در شمال و نام استان مازندران در گذشته که گاها طپورستان نیز نوشته میشد ( نمونه دیگر از دگردیس در ت. پ. ر )
تبر = طبر => ضربه زننده تب ِر ( پسوند ِر در مادر/پدر/برادر/خواهر و . . . در گذشته بوده و امروزه در لاتین er یعنی فاعل نوشته میشود اما در زبان ایرانی به گر یا ور دریخته شد )
تپه = برامده
تف = توف => توفان یا طوفان = ضربه زننده
توپ = برامده
تب = برامدگی/التهاب ناشی از بیماری
و. . .
=> پِتیر یا فطیر امروزی یعنی فروبرنده / خارکننده / بی ارزش کننده
اینکه میگویند بی مایه فطیره یعنی بی مایه ( کسی که دارایی ندارد ) بی ارزش و فرومایه است.
نان فطیر = نان بی ارزش و فرومایه ( بیات اشاره به ماندگی دارد اما فطیر اشاره به کم ارزش بودن ذاتی و درونی )
حال رپت ف. ط. ر را با فطیر و پِتیر خودمان میسنجیم
در فطر و افطار هدف کم خوری و ساده خوری بوده ؛ شاید در گذر زمان این این کم خوری ها و ساده خوری ها برای اشاره به فطر و افطار اشاره شده باشد یعنی اینکه میگویند افطار کردم یعنی ساده خوری مد نگر بوده نه بازگشایی در انجام خوردن ؛ همچنین برای فطرت که از ف. ط. ر آمده میتوان به ذاتی بودن و اشاره به درون نیز پی برد که باز هم به فرو و درون / کم و کوچک و خار و کم ارزشی اشاره دارد یعنی یکی از گونه های هر چیز کوچکی میتواند هم در اندازه و هم در باطن اشاره به کم ارزشی داشته باشد همچون
ریز = کوچک / کم ارزش
بیش = با ارزش / بسیار ( تعداد ) / بالا و افزونی و . . .
=> فطیر = ساده / کم ارزش / فرومایه و. . . .
پس برای
بی مایه فطیر است ، اگر آنکه مایه اضافه میکند و عمل می آورد فاطر خوانده نمیشود ؟ و بر حسب ، شاطر ؟
بختیاری ها به نان فطیر ، تیری می گویند که ف را پ آن را انداخته اند و فردوسی هم این واژه را آورده است ، پس آن عربی نیست و نوشتار و گفتار درستش باید پتیر باشد .
نان بیات ( نانی که شب مانده باشد )
در پارسی " خشکنا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
این واژه اربی است و پارسی آن این است:
چاپات čãpãt ( پارسی دری: چاپاتی )