[ویکی فقه] فطری بودن فضایل و رذایل یعنی فضایل و رذایل ـ که مسائل مورد نظر در اخلاق اند ـ فطری انسان است و تابع افکار اجتماعی و فردی و خیر و مصلحت اجتماعی و فردی نیستند.
نسبت به دیدی که می توان از انسان داشت، متفاوت است. اگر انسان را از حقیقت ثابت برخوردار ندانیم و تمام تحوّلات حاصل در وجودش را تابع عوامل خارجی بدانیم، نتیجه حاصل از چنین دیدی این خواهد بود که فضایل و رذایل، تابع شرایط موجود است، و سخن گفتن از فطری یا غیر فطری بودن اخلاق، بی اثر و پوچ خواهد بود.
← حقیقت ثابته
معنای فطری بودن فضایل و رذایل این نیست که مصادیق آن ها را بدون تعلیم و تربیت و وجود معلّم درک کنیم و محتاج به ارسال رسل نباشیم؛ اگر چنین بود، هیچ کس و هیچ قوم و اجتماعی در مصادیق و فضایل و رذایل، اختلافی نمی داشت.هر انسانی، حسن عدالت و قبح ظلم را درک می کند و در آن اختلافی ندارد؛ ولی در مصادیق عدالت و ظلم، آرا و نظر ها مختلف است. لذا مسائل بیان شده در دین، مصادیق فضیلت و رذیلت هستند؛ که ملاک آن ها حُسن و قبح عقلی است. زیرا عقل، نخست اعتماد به دین را ثابت می کند آن گاه می گوید. اوامر دینی ـ که بیان کننده فضیلت اند ـ برگشت به عدالت و کمال انسانی دارد. و نواهی ـ که بیان کننده رذیلت اند ـ برگشت به ظلم و نقص در انسانیت می کنند.به عبارت دیگر، می گوییم: فضایل و رذایل از آن جهت فطری اند که انسان، به لحاظ مرتبه عالی وجودی اش، طالب کمال انسانی بوده و صفات مبعود را جستجو می کند؛ و به لحاظ مرتبه دانی وجودی اش، در طلب مادّیت و مُلک و در پی صفات پست حیوانی می باشند. بنابراین، آنچه از صفات و اعمال، مناسب مرتبه انسانی باشد، فضیلت و آنچه صرفاً در جهت رشد صفات حیوانی باشد ـ به نحوی که با بُعد والای انسانی منافات داشته باشد ـ رذیلت محسوب می شود. از دیدگاه عقل، صفات انسانی حُسن، و صفات حیوانی صرف، نوعاً برای انسان، قبح و زشت است.
نسبت به دیدی که می توان از انسان داشت، متفاوت است. اگر انسان را از حقیقت ثابت برخوردار ندانیم و تمام تحوّلات حاصل در وجودش را تابع عوامل خارجی بدانیم، نتیجه حاصل از چنین دیدی این خواهد بود که فضایل و رذایل، تابع شرایط موجود است، و سخن گفتن از فطری یا غیر فطری بودن اخلاق، بی اثر و پوچ خواهد بود.
← حقیقت ثابته
معنای فطری بودن فضایل و رذایل این نیست که مصادیق آن ها را بدون تعلیم و تربیت و وجود معلّم درک کنیم و محتاج به ارسال رسل نباشیم؛ اگر چنین بود، هیچ کس و هیچ قوم و اجتماعی در مصادیق و فضایل و رذایل، اختلافی نمی داشت.هر انسانی، حسن عدالت و قبح ظلم را درک می کند و در آن اختلافی ندارد؛ ولی در مصادیق عدالت و ظلم، آرا و نظر ها مختلف است. لذا مسائل بیان شده در دین، مصادیق فضیلت و رذیلت هستند؛ که ملاک آن ها حُسن و قبح عقلی است. زیرا عقل، نخست اعتماد به دین را ثابت می کند آن گاه می گوید. اوامر دینی ـ که بیان کننده فضیلت اند ـ برگشت به عدالت و کمال انسانی دارد. و نواهی ـ که بیان کننده رذیلت اند ـ برگشت به ظلم و نقص در انسانیت می کنند.به عبارت دیگر، می گوییم: فضایل و رذایل از آن جهت فطری اند که انسان، به لحاظ مرتبه عالی وجودی اش، طالب کمال انسانی بوده و صفات مبعود را جستجو می کند؛ و به لحاظ مرتبه دانی وجودی اش، در طلب مادّیت و مُلک و در پی صفات پست حیوانی می باشند. بنابراین، آنچه از صفات و اعمال، مناسب مرتبه انسانی باشد، فضیلت و آنچه صرفاً در جهت رشد صفات حیوانی باشد ـ به نحوی که با بُعد والای انسانی منافات داشته باشد ـ رذیلت محسوب می شود. از دیدگاه عقل، صفات انسانی حُسن، و صفات حیوانی صرف، نوعاً برای انسان، قبح و زشت است.
wikifeqh: فطری_بودن_فضایل_و_رذایل