فطح

لغت نامه دهخدا

فطح. [ ف َ ] ( ع مص ) پهن کردن.( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || با چوبدستی زدن. ( از اقرب الموارد ). || انداختن زن بچه را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پهن کردن . یا چوبدستی زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس