فضیحت. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) فضیحة. رسوا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || ( اِمص ) آشکاری عیب کسی. ( از اقرب الموارد ). رسوایی و بدنامی. ج ، فضائح. ( فرهنگ فارسی معین ) : و هرآینه در معرض فضیحت عامه افتد. ( کلیله و دمنه ). فضیحت خویش بدید. ( کلیله و دمنه ). که فضیحت بود بروز شمار بنده آزاد و خواجه در زنجیر.
سعدی.
فضیحة. [ ف َ ح َ ] ( ع اِمص ) رسوایی. ( منتهی الارب ). رجوع به فضیحت شود.
فرهنگ فارسی
عیب، رسوایی وبدنامی ( اسم ) ۱ - عیب ۲ - رسوایی بدنامی جمع : فضائح ( فضایح ) .
فضیحت. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) فضیحة. رسوا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . || ( اِمص ) آشکاری عیب کسی. ( از اقرب الموارد ) . رسوایی و بدنامی. ج ، فضائح. ( فرهنگ فارسی معین ) : و هرآینه در معرض فضیحت عامه افتد. ( کلیله و دمنه ) . فضیحت خویش بدید. ( کلیله و دمنه ) . ... [مشاهده متن کامل]
که فضیحت بود بروز شمار بنده آزاد و خواجه در زنجیر. سعدی. فضیحة. [ ف َ ح َ ] ( ع اِمص ) رسوایی. ( منتهی الارب ) . رجوع به فضیحت شود. منبع. لغت نامه دهخدا
رسوایی بدنامی آنچ منصب می کند با جاهلان از فضیحت کی کند صد ارسلان ✏ �مولانا�
کون پارگی زخمی که بر آن جفته ٔ سیم اندام است شق القمر معجز کون پارگی است. علی قلی بیک ترکمان ( از آنندراج ) .