فضیحت. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) فضیحة. رسوا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || ( اِمص ) آشکاری عیب کسی. ( از اقرب الموارد ). رسوایی و بدنامی. ج ، فضائح. ( فرهنگ فارسی معین ) : و هرآینه در معرض فضیحت عامه افتد. ( کلیله و دمنه ). فضیحت خویش بدید. ( کلیله و دمنه ). که فضیحت بود بروز شمار بنده آزاد و خواجه در زنجیر.
سعدی.
فضیحة. [ ف َ ح َ ] ( ع اِمص ) رسوایی. ( منتهی الارب ). رجوع به فضیحت شود.
فرهنگ فارسی
عیب، رسوایی وبدنامی ( اسم ) ۱ - عیب ۲ - رسوایی بدنامی جمع : فضائح ( فضایح ) .