فضض

لغت نامه دهخدا

فضض. [ ف َ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه و شکسته. ( منتهی الارب ). || قطاره آب که وقت طهارت پرد، و منتشر شود. || هر منتشر ومتفرق و پریشان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فضض. [ ف ِ ض َ ] ( ع اِ ) ج ِ فضة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۹(بار)
شکستن و پراکندن. «فَضَّ الشَّیْ‏ءَ: کَسَرَهُ مُتَفَرِّقاً» راغب گفته: فضّ شکستن و پراکندن شیء است مثل شکستن مهر نامه و به طور استعاره گفته‏اند «اِنْفَضَّ الْقَوْمُ» یعنی قوم پراکنده شدند . اگر بدرفتار و قسی القلب بودی حتماً از اطراف تو متفرق می‏شدند. ایضاً . آنها کسانی اند که می‏گویند به کسانی که در نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا متفرق شوند. در نهج البلاغه خطبه 122 درباره جمعی فرموده: «اَللَّهُمَّ اِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَماعَتَهُمْ» خدایا اگر حق را رد کردند اجتماعشان را متفرق گردان. فضّه: نقره. . زینت شده‏اند با دستبند هائی از نقره بخصوصی. در مجمع ذیل آیه 34 توبه فرموده علت تسمیه زر به ذهب آن است که می‏رود و فانی می‏شود و باقی نمی‏ماند و علت تسمیه نقره به فضه آن است که متفرق می‏شود و نمی‏ماند.

پیشنهاد کاربران

بپرس