فضح
لغت نامه دهخدا
فضح. [ ف َ ض َ ] ( ع مص ) اندک سپید گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به افضح شود. || ( اِ ) هرچه بر آن سرخی باشد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
رسوا کردن. عیب کسی را آشکار کردن. «فَضَحَهُ: کَشَفَ مَساویهِ» . این کلام لوط «علیه السلام» است نسبت به قوم خویش در حمایت میهمانانش که فرشته بودند فضیحت در اینجا به معنی الزام عیب و عار است که اگر آنها به میهمانان لوط جسارت میکردند برای آن حضرت عیبی بود یعنی اینها میهمان منند مرا رسوا نکنید لذا طبرسی رحمهاللَّه آن را الزام عار معنی کرده و در مصباح فضیحت را عیب گفته است. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
رسوا کردن. عیب کسی را آشکار کردن. «فَضَحَهُ: کَشَفَ مَساویهِ» . این کلام لوط «علیه السلام» است نسبت به قوم خویش در حمایت میهمانانش که فرشته بودند فضیحت در اینجا به معنی الزام عیب و عار است که اگر آنها به میهمانان لوط جسارت میکردند برای آن حضرت عیبی بود یعنی اینها میهمان منند مرا رسوا نکنید لذا طبرسی رحمهاللَّه آن را الزام عار معنی کرده و در مصباح فضیحت را عیب گفته است. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
wikialkb: ریشه_فضح
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید