فصد

/fasd/

مترادف فصد: حجامت، خونگیری، رگزنی

لغت نامه دهخدا

فصد. [ ف َ ] ( ع مص ) رگ زدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) :
به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان
به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا.
خاقانی.
|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن. ( منتهی الارب ). قطع و امضای عطا جهت کسی. || شکافتن رگ بیمار را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

رگ زدن، خون گرفتن ازورید
۱ - ( مصدر ) رگ زدن ۲ - ( اسم ) رگ زدگی گشودگی رگ .

فرهنگ معین

(فَ صْ ) [ ع . ] (مص م . ) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .

فرهنگ عمید

رگ زدن و خون گرفتن از ورید.

دانشنامه آزاد فارسی

فَصْد
رجوع شود به:حجامت

مترادف ها

bloodletting (اسم)
حجامت، خون گیری، فصد

phlebotomy (اسم)
حجامت، خون گیری، فصد، رگ زنی

venesection (اسم)
خون گیری، فصد

پیشنهاد کاربران

رگ زدن
خون گرفتن
حجامت کردن
تو نکردی فصد و از بینی دوید
خون افزون تا ز تب جانت رهید
✏ �مولانا�

بپرس