فصد. [ ف َ ] ( ع مص ) رگ زدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) : به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا.
خاقانی.
|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن. ( منتهی الارب ). قطع و امضای عطا جهت کسی. || شکافتن رگ بیمار را. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
رگ زدن، خون گرفتن ازورید ۱ - ( مصدر ) رگ زدن ۲ - ( اسم ) رگ زدگی گشودگی رگ .
فرهنگ معین
(فَ صْ ) [ ع . ] (مص م . ) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .