فشوش

لغت نامه دهخدا

فشوش. [ ف َ ] ( ع اِ ) خرنوب. ( منتهی الارب ). الخروب. ( اقرب الموارد ). || گلیم درشت باریک تار. ( منتهی الارب ). || ( ص ) ناقه ای که شیر پستانش پراکنده افتد وقت دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مشک آب ریزان. ( منتهی الارب ). || زن فریبنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زن که فرج او وقت جماع آواز دهد یا باد برآرد. || مرد به باطل نازان. ( منتهی الارب ). مردی که به باطل افتخار کند. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس