فشل

لغت نامه دهخدا

فشل. [ ف َ ش َ ] ( ع مص ) کاهلی کردن. ( منتهی الارب ). کسل. ( از اقرب الموارد ). || سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
دین به تیغ حق از فشل رسته است
باز بنیادش از فشل منهید.
خاقانی.
|| درنگی نمودن. ( منتهی الارب ). || بددل شدن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ترسیدن. ( از اقرب الموارد ) : دلش از جفای گنبدگردان خسته ، و فشل و رعب غالب ، و خواب و قرار ذاهب گشته. ( جهانگشای جوینی ). فشل و هراس بر آن مدابیر غلبه کرد. ( جهانگشای جوینی ).

فشل. [ ف َ ] ( ع ص ) مرد بددل و ترسنده و سست.ج ، فُشل ، افشال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فشل. [ ف َ ش ِ ] ( ع ص ) کاهل. || سست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فشل. [ ف ُ] ( ع اِ ) ج ِ فَشْل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فشل. [ ف ِ ] ( ع اِ ) پرده هودج. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آنچه بر هودج گسترند وزنان بر آن نشینند. ج ، فشول. ( منتهی الارب ). چیزی که زن زیر خود قرار دهد در هودج. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پرده هودج ۲ - فرشی که زنان بر آن نشینند جمع : فشول .
پرده هودج . یا چیزی که زن زیر خود قرار دهد در هودج .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) مرد بددل و ترسنده و سست .
(فَ شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) کاهلی ، سستی .
(فَ ش ) [ ع . ] (ص . ) کاهل ، ترسو.
(فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پردة هودج . ۲ - فرشی که زنان بر آن نشینند.

فرهنگ عمید

۱. ترس.
۲. کاهلی، سستی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَفْشَلَا: آن دو سستی و ترس نشان دهند (اصل آن فشل : ضعف توأم با ترس)
معنی فَشِلْتُمْ: سستی و ترس نشان دادید (اصل آن فشل : ضعف توأم با ترس)
تکرار در قرآن: ۴(بار)
(بروزن فرس) ضعف. ترس. راغب آن را ضعف توأم با ترس گفته. طبرسی ذیل آیه 122 و 152 آل عمران آن را جبن و ذیل آیه 43 انفال ضعف ناشی از فزع معنی کرده. فیومی در مصباح فَشِل (به فتح اول و کسر دوم) را جبان و ضعیف القلب گفته است. به قول ابن اثیر در نهایه آن به معنی ضعف و ترس است. نگارنده نیز با دقت در آیات قول ابن اثیر را پسندیدم و خواهیم دید که معنی آن گاهی ضعف و گاهی ترس است. مثلا در آیه . به معنی ضعف است نه ترس یعنی منازعه و اختلاف نکنید که ضعیف شوید و نیرویتان از بین برود می‏دانیم که اختلاف موجب ضعف و پراکندگی است ولی در آیه . و آیه . معنی ترس بهتر به نظر می‏رسد. . فشل را در آیه جبن و یا ضعف توأم با جبن گفته اندیعنی: آنگاه که دو طائفه از شماخواستند بترسند و یا خواستند از ترس ضعیف گردند ولی این معنی با ملاحظه «هَمَّت» جور در نمی‏آید. به نظر نگارنده فشل در آیه به معنی برگشتن از تصمیم است که لازمه جبن است در اقرب الموارد گوید:«عَزَمَ عَلی کَذا ثُّمَ فَشَلَ عَنْهُ اَیْ نَکَلَ عَنْهُ وَلَمْ یَمْضِهِ» یعنی به فلان کار تصمیم گرفت سپس برگشت و به جا نیاورد. آیه در باره دو گروه بنی سلمه و بنی حارثه است که با رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» به جنگ «احد» خارج شدند و چون عبدالله بن ابی با یاران خویش از راه برگشت آنها نیز قصد کردند که برگردند ولی برنگشتند یعنی: یاد کنید آن وقت را که دو طایفه از شما، خواستند از تصمیم خود(که جهادبود) برگردند حال آنکه خدا یار آنهاست.

پیشنهاد کاربران

فِشِل: به معنای فشار دادن و آبگیری است. این اصطلاح در خصوص میوه ها و لباس های خیس کاربرد دارد.
فشل التخویل
فصل التخویل
ناکارآمد
فشل معرب شده واژه پچل pachal فارسی هست
تو دیوار
فشل یعنی ناکارآمد
در زبان عربی فشل معنی شرمساری هم میدهد .
فَشَل ، فَشل
همانندی و تشابه این واژه ها با :
انگلیسی : false , fault
آلمانی : falsch , faul
اندیشه برانگیز است !!!
کلمه ( فشل ) به معنای ضعف توام با اضطراب است .
Fatal انگلیسی شده فشل است
ناکامی - موفق نشدن - شکست خوردن - ناتوان شددن شیئ خاص ( مثل فشل کلیه بمعنی ناتوانی کلیه ) .
فشل، کلمه عربی است که وارد زبان فارسی شده. معنی فشل: عدم موفقیت , شکست و ناکارامد شدن.
اصبت بالفشل مرارا حتی تعلمت طریقه الافشال
آن قدر شکست خوردم تا نحوه شکست دادن را آموختم.
بنابر این شکست هم ترجمه خوبیست.
ناپلوئون بناپارت
اصبت بالفشل مرارا حتی تعلمت طریقه الافشال
آن قدر شکست خوردم تا نحوه شکست دادن را آموختم
چون ف در عربی خودش یک واژه است و شل از فارسی به عربی رفته ولی در اینجا چون خطاب ندارد درست بنظر نمی رسد چون وقتی ف را بر سر شل میگذاریم باید یا فشلنا یا فشلتک یا فشلتم باشد
از واژه فشلتم قران ارایش فارسی گرفته و معنی آن پس شما سست شدید
پس سست شدن است این واژه ترکیبی از عربی و فارسی می باشد ف به معنای پس و شل هم که سست است مانند فان پس همانا فویلا پس وای بر آنها فبای پس بکدامین
مرعوب شدن وتغیر اراده از هراس
فشل یعنی بدون کاربردبی معنی کهنه فرسوده
ضایع و خراب
سُست . . متزلزل. . . بدرد نخور
ازبین رفتن - نابود شدن
شکست خوردن
لت و پار ، پنچر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس