فشرده
/feSorde/
مترادف فشرده: مجمل، متراکم، محکم
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
تپنیدِه
جدول کلمات
مترادف ها
متراکم، محکم، فشرده
متراکم، فشرده، چگالیده، تغلیظ شده، منقبض شده
مختصر، مجمل، چکیده، کوتاه، فشرده، موجز
فشرده
فشرده
فشرده
فشرده، فشاری، هم فشارنده، مایه تراکم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
فشاری، فشارآور، تنگنا، نفس گیر، دوراهی هر چیزی وشخصی وموجودی به اجبارمیتوامدبوجود وپدیدآورنده این شرایط به شخصی و موجودی باشد.
در عربی: وجیز؛ مقتضب؛ ملخص؛ موجز
تنگِ هم