فسیح. [ ف َ ] ( ع ص ) فراخ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : در هر یک سرایی فسیح و خطه ای وسیع می بایست از جهت فیالان و مرتبان طعام و کافلان حوائج. ( ترجمه تاریخ یمینی ).به موضعی فسیح عریض میرود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). - فسیح امل ؛ پرآرزو. گشاده آرزو : قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. ( کلیله و دمنه ).