فسکل

لغت نامه دهخدا

فسکل. [ ف َ ک َ / ف ُک ُ ] ( ع ص ) اسب که در میدان سپس همه اسبان رهان آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). اسب که در میدان مسابقه عقب همه اسبان بدود. ( فرهنگ فارسی معین ). || مرد واپس مانده و پیر. || مرد کمینه. ( منتهی الارب ). رجل فُسکل ؛ مرد رذل. ( از اقرب الموارد ). || فرومایه. سفله. پست. ( از فرهنگ فارسی معین ). مرد کاهل و فرومایه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

اسبی که درمیدان دنبال همه اسبان بدود، مردفرومایه وپست وعقب مانده
۱ - اسبی که در میدان ( مسابقه ) عقب همه اسبان بدود ۲ - فرومایه سفله پست

فرهنگ معین

(فِ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اسبی که در میدان ، عقب همة اسبان بدود. ۲ - کنایه از: فرومایه ، پست .

پیشنهاد کاربران

بپرس