فسوسیدن. [ ف ُ دَ ] ( مص ) دریغ و تأسف و حسرت خوردن. || مسخرگی و ظرافت کردن. ( برهان ) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی.فردوسی.بدان سقا که خود خشک است کاسش گهی بگری و گه بفسوس و برخند.ناصرخسرو.|| از راه بیرون شدن و بیراهی کردن. ( برهان ).