فسراننده

لغت نامه دهخدا

فسراننده. [ ف ُ / ف ِ س ُ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) منجمدکننده. سردکننده : اگر به چیزی فسراننده حاجت آید افیون اندر آب حل کنند و اندر چکانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به فسراندن و فسرانیدن شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس