فسخ کردن


برابر پارسی: نابود کردن، برافکندن، از میان بردن

معنی انگلیسی:
abolish, abrogate, cancel, dissolve, lift, revoke, quash, to dissolve(as a partnership), to annul, to cancel, to terminate, to rescind

لغت نامه دهخدا

فسخ کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زایل کردن. || باطل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - زایل کردن ۲ - باطل کردن .

جدول کلمات

اقاله

مترادف ها

annul (فعل)
منسوخ کردن، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن

cancel (فعل)
لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن

countermand (فعل)
لغو کردن، فسخ کردن

derogate (فعل)
تخفیف دادن، کاستن، باطل کردن، خفت دادن، فسخ کردن، کسر کردن، عمل موهن انجام دادن

disannul (فعل)
لغو کردن، باطل کردن، فسخ کردن

rescind (فعل)
لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن

terminate (فعل)
فسخ کردن، محدود کردن، خاتمه دادن، بپایان رساندن، پایان یافتن، منجر شدن، پایان دادن، منقضی کردن

فارسی به عربی

الغ , الغاء , ذوب

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 واژه ی برنهاده: برافکندن 🇮🇷
جلوگیری کردن

بپرس