فسان


معنی انگلیسی:
grinder, hone

لغت نامه دهخدا

فسان. [ ف َ ] ( اِ ) اسم فارسی حجرالمسن است. ( فهرست مخزن الادویه ). سنگی باشد که کارد و شمشیر بدان تیزکنند. ( برهان ). آن را افسان گویند و فسان مخفف آن است. ( انجمن آرا ). افسان. اوسان. سان. ( از حاشیه برهان چ معین ) : از این ناحیت ( عربستان ) خرما خیزد از هرگونه و... نو سنگ فسان. ( حدود العالم ). از نواحی مدینه سنگ فسان خیزد که به همه جهان برند. ( حدود العالم ). و اندر کوههای وی ( طوس ) معدن سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین و سنگ فسان. ( حدود العالم ).
آن تیغ و سنان را که بدو حرب کند شاه
چرخ فلک دولت منصور فسان باد.
فرخی.
چه حاجتی بفسان روز رزم تیغش را
از آنکه سینه اعدای اوست سنگ فسان.
فرخی.
علم بیاموز تا عالِم یابی
تیغ گهربار شو که منْت ْ فسانم.
ناصرخسرو.
در آفرینش برنده بود خنجر او
نه تربیت ز فسان یافت نه ز آهنگر.
مختاری غزنوی ( دیوان ص 203 ).
جز حلق مخالفان نشاید
مر تیغ ترا فسان دیگر.
سوزنی.
بادام دو مغز است که از خنجر الماس
ناداده لبش بوسه سراپای فسان را.
انوری.
در کف شاه آن یمانی تیغ را
آسمان مکی فسان آمد به رزم.
خاقانی.
شمشیر هدی تویی که مریخ
شمشیر ترا فسان ببینم.
خاقانی.
خنجر فتنه چو گشت کند در ایام تو
حنجر خصم تو است خنجر او را فسان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 352 ).
خلق او مستغنی از اوصاف خلق
خنجر خورشید کی خواهد فسان ؟
قاآنی.
- فسان زدن ؛ تیز کردن. کارد یا شمشیر را به سنگ افسان ساییدن : سیلاب آتش را در تموج آرد و شمشیر خشم شاه را فسان زند.( سندبادنامه ). رجوع به افسان شود.
|| افسانه و حکایت. ( از برهان ) :
جهان سربه سر چون فسان است و بس
نماند بد و نیک بر هیچ کس.
فردوسی.
رجوع به افسان و افسانه شود.

فرهنگ فارسی

افسانفسن:سنگی که با آن کاردوشمشیرتیزکنند
افسانه

فرهنگ معین

(فَ ) (اِ. ) افسان ، سنگی که با آن کارد یا شمشیر را تیز کنند.

فرهنگ عمید

= سان٤

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فسانفسانفسانفسان
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فسانفسانفسانفسان
ترانه ویگن: لالایی کن دنیا فسان است. . .
معنی فسان: افسانه و رویا
وسیله تیز کردن تیغ و چاقو و امثالهم
. . . لگن و صابون حاضر کرد و تیغ بفسان زده روی بمشتری برفت. . .
کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیزموریه

بپرس