فساحت
لغت نامه دهخدا
فساحة. [ ف َ ح َ ]( ع مص ) گشاده گردیدن. || ( اِمص ) گشادگی. سعة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فساحت و فسح شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. فراخی، وسعت.
پیشنهاد کاربران
فساحت به معنی وسعت و گشادگی هست
پادشاه چون فساحت خاطر او بدید خدای را سجده ی حمد آورد ( سنجش ۹۸ )
پادشاه چون فساحت خاطر او بدید خدای را سجده ی حمد آورد ( سنجش ۹۸ )
مهرت در کاری، ؛ این کلمه گاهی با فصاحت به معنی شیوایی کلام اشتباه گرفته میشود
فساحت یعنی مهارت در کاری
وگاهی با سفاهت اشتباه میشود
سفاهت یعنی بی خردی. کم عقلی. نادانی
وگاهی با سفاهت اشتباه میشود
سفاهت یعنی بی خردی. کم عقلی. نادانی
مهارت در کاری
وبا فصاحت هم آواس ولی معنی فصاحت مشه زبان آوری
وبا فصاحت هم آواس ولی معنی فصاحت مشه زبان آوری