فس فس


معنی انگلیسی:
fizzle

لغت نامه دهخدا

فس فس. [ ف ِ ف ِ ] ( ق ) در تداول عوام ، به کندی و به تأنی ، مانند: مس مس. ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِ ) سخن آهسته. || ساس. || ( اِ صوت ) آواز آهسته. ( ناظم الاطباء ). نام آواز بینی گرفته از زکام و جز آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بکندی بتائ نی .

فرهنگ معین

(فِ سْ فِ ) (ق . ) (عا. ) به کُندی ، آرام آرام .

گویش مازنی

/fes fes/ حرکت آرام - درنگ در کار

واژه نامه بختیاریکا

سپ سپ؛ کِند کند؛ سِنگ سِنگ
دِس دِس

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی فس فس از ریشه ی واژه ی فسفسه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فس فسفس فسفس فسفس فسفس فسفس فس

بپرس