فریق. [ ف َ ] ( ع اِ ) گوسفندان گم شده. ( منتهی الارب ). الفرق للقطع المذکور.( اقرب الموارد ). || مردم بیشتر از فرقه. ج ، افرقا، افرقة، فُرُق ، فروق. چه بسا «فرق » به معنی جماعت به کار رود چه کم و چه بسیار باشد. ( از اقرب الموارد ). گروه. ( ترجمان علامه جرجانی ) : خر کمیز خر ببوید بر طریق مشک چون عرضه کنم بر این فریق.
مولوی.
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
سعدی.
|| جاورس. ( فهرست مخزن الادویه ).
فرهنگ فارسی
طائفه، گروه، گروهی ازمردم(بیشترازفرقه ) ( اسم ) دسته ای از مردم گروه مردم ( بیشتر از فرقه ) جمع : افرقائ افرقه فرق فروق .
فرهنگ معین
(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) گروه ، گروه مردم .
فرهنگ عمید
گروه، دسته.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی فَرِیقٌ: گروهی ریشه کلمه: فرق (۷۲ بار)
فریق:گروهی از مردم بیشتر از فرقه ، دسته ای از مردم خواه بسیار یا اندک . " هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 203 )