فریسه

لغت نامه دهخدا

( فریسة ) فریسة. [ ف َ س َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث فریس. || فریسةالاسد؛ آنچه شیر آن را بشکند و این وزن فعیلة به معنی مفعولة و تاء تأنیث برای معنی مبالغه است مثل نصیحت. ج ، فرایس. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مونث فریس به معنی کشته شده وازهم دریده شده، جانوری که آنراحیوان درنده شکارکرده وازهم دریده باشد
۱ - مونث فریس ۲ - جانوری که حیوانی درنده آن را صید کرده از هم دریده باشد .

فرهنگ معین

(فَ س ) [ ع . فریسة ] (ص . ) ۱ - مؤنث فریس . ۲ - شکاری که کشته و از هم دریده شده باشد.

فرهنگ عمید

جانوری که به وسیلۀ حیوانی درنده شکار شده باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس