فریز کردن

لغت نامه دهخدا

فریز کردن. [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیرین کردن و چیدن پشم گوسفند و بز و امثال آن. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فریز شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کندن و ستردن موی و پشم ( از سر و اعضا ی دیگر ) : فلان سر را فریز کرد .

پیشنهاد کاربران

یعنی یخ کرده بودم . خشکم زده بود
یخی کردن، کوچک کردن
یخ کردن

بپرس